تفسیر محبت

سنگ نوشته

تفسیر محبت

سنگ نوشته

مشخصات بلاگ

الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا

آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب

۲۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۱ ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

یا مقلب القلوب و الابصار

یا مدبر لیل و النهار

یا محول الحول و الاحوال

حول حالنا الی احسن الحال

عید همگی مبارک :)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ اسفند ۹۱ ، ۱۴:۳۲
معرفت جو

بسم الله الرحمن الرحیم

امسال هم تموم شد . . . .

این پست فقط می تونه دعا باشه اونم دعای امامی که من عاشقشم، با تمام وجود عاشقشم، عاشق صفا، تواضع و محبتش . . . 

فرازهایی از دعای بیست و هفتم صحیفه سجادیه : نیایش آن حضرت درباره مرزداران

اللهم صل علی محمد و آل محمد . . .

خدایا بدین وسیله بر نیرو و تدبیر مسلمانان بیفزای و شهرهایشان را استواری و دارایی شان را فزونی بخش. خاطرشان را از دشمن آسوده گردان تا به جای پیکار با وی، تو را پرستش کنند و با تو خلوت نمایند، تا (مردم) سرزمین جز تو را نپرستند و جز در برابر تو پیشانی بر خاک نسایند. . .

خدایا مسلمانان هر بخش از سرزمین اسلامی را برای جنگ با مشرکانی که در برابر آنان اند برانگیز و ایشان را به صف های پی در پی فرشتگانت مدد فرمای که دشمنان را تا آن جا که خاک زمین به پایان می رسد با کشتن و اسیر کردن فراری دهند یا مشرکان اعتراف کنند که تویی آن خدایی که جز تو معبودی نیست، یکتایی و انباز نداری. . . .

خدایا، مشرکان را به خودشان مشغول دار تا به مرزهای سرزمین های اسلامی دست طمع نگشایند از شمار ایشان بکاه تا از شمار مسلمانان نکاهند و جمعشان را پراکنده ساز تا بر ضد مسلمانان متحد نشوند . . .

خدایا، هر جنگجوی اهل آیین تو که با مشرکان در جنگ است و هر مجاهد پیرو سنت تو که با ایشان به جهاد برخواسته تا دین تو برتری یابد و حزب تو تواناتر گردد و بهره تو کامل شود کارهای او را آسان کن و هر چه خواهد برایش آماده ساز و خود پیروزی اش را بر عهده گیر. او را یارانی شایسته بخش و پشتش را محکم گردان و درآمد زندگی اش را فراوان کن و از نشاط و سرزندگی برخوردارش فرما، سوز اشتیاق (او به دنیا و خواسته های نفسانی) را در دلش فرو بنشان و او را از اندوه تنهایی برهان و اندیشه زن و فرزند را از خاطرش بزدای. . .

راهش نمای که کار نیک کند و خود تن درستی اش را برعهده گیر و همواره سلامتش بدار و ترس را از دلش بیرون کن و به او دلیری بخش و سرسختی عطا فرما. او را به یاری خود قوی گردان و شیوه های جهاد و سنت های خود را به او بیاموزان و در قضاوت راه صواب را پیش پایش بگذار و او را از ریاکاری بر کنار دار و از هوس نام و آوازه جویی خالص گردان و اندیشه و یادکرد و جنبش و آرامش وی را در راه خود و برای خود قرار ده. . . .

هرگاه با دشمن تو و دشمن خود رو در رو شود، آنان را در چشم او اندک بنمای و شکوهشان را در دل او خرد و ناچیز بدار. او را بر آنان چیره گردان و آنان را بر او چیره مگردان. اگر نیک بختی را پایان زندگی اش قرار داده ای و خواسته ای که شهادت سرانجام او باشد، پس شهادتش را به وقتی انداز که دشمنانت را نابود ساخته یا به اسارتی سخت درآورده و مرزهای سرزمین اسلامی آرامش یافته است و دشمنان تو پشت داده و گریخته اند. (فک کنم این دعای حضرت در حق شهدای شیمیایی ما، عزیزانی که چند سال بعد از دفاع مقدس شهید شدن برآورده شده . . . )

خدایا، هر مسلمانی را که در نبود جنگ جو یا مرزبانی، در سرای او کارهای زندگی اش را سامان می بخشد و بازماندگان او را سرپرستی می کند، یا او را با بخشی از دارایی خود یاری می دهد، یا به ساز و برگ جنگی مدد می رساند، یا او را بر جهاد برمی انگیزد، یا به دعای خیرش بدرقه می کند، و یا در نبود او حرمتش را نگه می دارد، به او پاداشی هم اندازه پاداش آن جنگ جو و مرزبان عطا فرما، و کار او را در همین دنیا جزایی ده که با آن سود کاری که از این پیش کرده است و شادمانی نیکوکاری خود را به زودی به چنگ آورد و چون مدت عمرش به پایان رسد، آن بخششی که برای او روا گردانده ای و احسانی که آماده ساخته ای، نصیبش گردد . . . 

خدایا، بر محمد، بنده و فرستاده ات، و بر خاندان محمد درود فرست؛ درودی برتر از همه درودها و بالاتر از همه سلام ها؛ درودی که زمانش به پایان نرسد و رشته شمار آن از هم نگسلد؛ درودی همچون کامل ترین درودها که از این پیش، بر یکی دیگر از دوستانت فرستاده ای، که تو خدای نعمت بخش و ستوده ای، آن نخست آفریدگار و باز آفریننده هستی ها، و هرچه بخواهی همان بکنی. . . 

...........................................................................................................................

دوستان، عزیزان، آشنایان، ناآشنایان، همه و همه

می دونید همه انسان های مسلمونی که خدا تو خونه دلشون آشیونه داره نزد ما عزیزن و ما براشون یه عالمه احترام قائلیم، بر بنده سخت نگیرید که خود صاحب خونه شاهده که یه عالمه دعای مکارم الاخلاق می خونیم بلکه در خلق ما شفایی حاصل بشه و باعث رنجش و کدورت خاطر عزیزان نشیم ولی انسان یه موجود پیچیده است و بالاخره گاهی زمام امور از دستش در می ره شایدم گاهی به خیال خودش خوبی کنه که تهش بدی جلوه کنه . . . در قبال هر کدوم از شما که کوتاهی کردیم و رفتار نادرستی بروز دادیم عذر می خواییم که ما را طاقت بازخواست در آستان پاک الهی در دیار حق نمی باشد . . . حلال کنید . . . 

ان شالله سال دیگه سالی سرشار از برکت های معنوی و علمی برای همه ی مسلمونای سراسر جهان باشه . .  الهی آمین

ما را سر سفره های هفت سین تون از دعای خیرتون بهره مند کنید

در پناه حق 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۱ ، ۱۰:۳۱
معرفت جو
نمی شه فک نکرد :)
آبی که رو زمین ریخته را در نظر بگیرید برای اینکه خشکش کنیم با چند تا ابر جمعش می کنیم یعنی آب تو ابر نفوذ می کنه و . . . 
یه رود را در نظر بگیرید که از یه چشمه می جوشه و می خواد به دریا برسه این روده همین جوری که داره از زمینای مختلف رد می شه متناسب با ظرفیت زمین در دل خاکش نفوذ می کنه و اون را سیراب می کنه و سبزه و گل و گیاه از خاک در می یاد . . . و بعدش اگر چیزی ازش موند می رسه به دریا . . .
حالا به چشمه فک کنید که خودش خود به خود می جوشه و یه عالمه رود راه می اندازه تا به دریا برسن . . . .
تا این جا را داشته باشین . . . 
جالبه تو پستای قبلی نوشتم پیامبر (صل الله علیه و آله) می گن مثل مؤمن خالص مثل آبه . . . گاهی با خودم فک می کنم ما همه تو وجودمون آب داریم ولی میزان آبش متفاوته بعضی هامون مثه آب روی زمین می مونیم و جذب چندتا ابر می شیم و خشک می شیم شاید بشه گفت تنها می تونیم چند نفر را سیراب کنیم و روی چند نفر اثرگدار باشیم تازه اونم معلوم نیست چه قدر آب برای خودمون و ادامه زندگیمون می مونه . . . بعضیامون مثه رودیم و یه عالمه زمین را سیراب می کنیم و حالا حالاها خشک نمی شیم . . . .بعضی ها هم مثه چشمه می مونن و اولا یه عالمه رود ازشون جاری می شه و ثانیا مکانشون ثابته و هر کی برای پاک شدنش می یاد و با روح اونا غسل می کنه و می ره و اون ها همچنان پاکی خودشون را دارن مثه ائمه اطهار (علیه السلام) . . . جالبه آبی که تو کوه های بلند با زمینای سخت وجود داره زلال تر و شفاف تره شاید هر چی چشمه از مکان بلندتری باشه و دست نیافتنی تر و روده از زمینای سختتر و نفوذ ناپذیرتری رد شده باشه پاکیش بیشتر باشه . . . 
ابرهم جالبه این دفعه ابر هر جایی که باد ببرتش می ره و روی زمینای مختلف می باره . .  . ابر سخاوت و وسعتش بیشتره هم رو بیابون می باره هم روی جنگل . . . تازه شاید چشمه آبش را از همین آب ابری که یه روز روی کوه باریده و زمین کوه اون را به خودش جذب کرده داشته باشه . . . .البته هرچند خدا خودش آب همه را تأمین می کنه . . . 
جالبه یه جا گوش می دادم حاج آقا می گفت مثل پیامبر مثل طبیبه و مثل امام مثل کعبه می گفتن پیامبر باید مثه طبیبی شهر به شهر بره و  امام باید یه جا بشینه و افراد بیان دورش . . .  
کلا طبیعت خیلی جالبه :)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۱ ، ۱۶:۴۳
معرفت جو
هههههه از همین صبحی تصمیم گرفتیم اول هر کاریمون یه به خاطر خدا بگیم :)
همین چند دقیقه پیش هیچی نبود تو اتاق بخوریم گفتیم به خاطر خدا دلستر می خوریم اونم با معده خالی!!! . . . 
چیز بعدی که یافتیم ته چیپس بود گفتیم خب به خاطر خدا چیپس می خوریم . . .
بعدشم اومدیم پلاس را چک کردیم و گفتیم به خاطر خدا پلاس چک می کنیم . . .
ما به خاطر خدا از صبح تا حالا چه کارای خنده داری کردیم . . .
هی روزگار دنیا همینه یعنی گاهی به خاطر خدا یه کارایی می کنیم که بعدش که به خودمون بر می گردیم می بینیم اول عبارت که خدا باشه با آخر عبارت که کاره باشه اصلا جور در نمی یاد و هیچ سنخیتی با هم نداره . . . 
فک کنم اگه تا شب همین جوری ادامه بدیم کلا از خودمون منصرف شیم مثلا به خاطر خدا قرار باشه پفک بخوریم و . . .
........................................................................................................................................... 
 امسال بهترین ساعتامون زیر خیمه امام حسین (علیه السلام) بود جایی که همه هم دل و هم زبون بودن و در کنار اینکه ته دلشون غصه بود افتخار می کردن به این همه وجود عزیز و پاک . . . نمی دونم زیر پرچم اهل بیت (علیه السلام) دلا بدجوری به هم نزدیک می شه، نزدیکی ای که هیچ حساب و کتابی نداره . . . همش فقط و فقط عشق و عشق خالص . . .همون جا بود که کلی آدم شناس و ناشناس را شناختیم و زندگی و زندگانی حقیقی را دریافتیم . . . اون جا بود که خیلی چیزا خدا بهمون یاد داد این که چه جوری بندگیش را کنیم، دوستاش را دوست بداریم و دشمناش را دشمن و چه جوری هم دل و هم زبون خادم بنده های پاکش باشیم . . .  . 
امسال فهمیدم که باید به خاطر خدا و با چشم خدایی به همه نگاه کنم و دلم را هیچ جایی جا نذارم چون صاحب خونه داره و عزتش به همینه که همیشه صاحب خونه توش باشه وگرنه تار عنکبوت می گیره . . . 
امسال زیباترین سال عمرم بود الحمدلله
ان شاالله سال دیگه هم عالی باشه و عالی تر . . . 
عید همگی مبارک :) . . .  
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۱ ، ۰۷:۰۱
معرفت جو

خیلی کتاب آداب الصلاه باحاله :) . . .

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) می فرمایند: مثل مؤمن خالص مثل آب است. . . .

امام خمینی (ره) در این باره می فرمایند:

و تفکر نما در صفای آب و رقت و طهارت و برکت آن و لطافت ممزوج شدن آن با هر چیزی. و استعمال کن آن را در تطهیر آن اعضائی که خداوند امر فرموده تو را به پاکیزه نمودن آن ها. پس، از صفای آب پی به تصفیه اعضا برند؛ و آن ها را ادا نمودن فرائض و سنن الهیه تصفیه کنند و صفا دهند؛ و از رقت آن ها اعضا را ترقیق کنند و از غلظت تعصی بیرون آورند و طهور و برکت را در جمیع اعضا سرایت دهند. . . .

پس از آن معاشرت کن با خلق خدا مثل ممزوج بودن آب با اشیاء که ادا می کند حق هر چیزی را و از معنای خود تغییر نمی کند. 

ایشان می گویند سالک الی الله در عین حال که با هر دسته از مردم معاشرت به معروف کند و حقوق خلقیه را رد نماید و با هر یک از مردم به طور مناسب حال او مراوده و معامله کند، از حقوق الهیه نگذرد و معنای خود را که عبارت از عبودیت و توجه به حق است از دست ندهد و در عین حال که در کثرت واقع است در خلوت باشد، و قلب او که منزلگاه محبوب است خالی از اغیار و فارغ از هر نقش و نگار باشد. . . .

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۱ ، ۲۰:۱۶
معرفت جو

امروز رفتیم مهمونی خونه ی یکی از بنده های خدا، می گن وقتی می رین مهمونی ادبش اینه که زیاد به این ور و اون ور نگاه نکنید ولی ما که برامون فرصت بودن در چنین خونه هایی و بودن در کنار یه جمع خوب کم پیش می یاد در این جور مهمونیا تمام وجودمون دیدن می شه و کشف کردن راز، خدا ما را بیامرزد . . . 

می دونید چیه خیلی جالب بود خونشون را می گم خیلی ساده و زیبا، یعنی زیبایی که به خاطر سادگیش بود می دونید همه چیز زیبا بود و به اندازه ی نیاز یعنی اصلا تجمل وجود نداشت، ولی باطن داشت یعنی وقتی می رفتی تو اتاق چیزی به چشمت نمی خورد ولی تو دیوار کلی کتاب بود و به قولی باطن دار بود، باطنی که می گم را امیدوارم درک کنید، یه خونه ای که به اندازه ای که باید ظاهر زیبایی داره ولی باطن فوق العاده زیبایی داره . . . 

شاید تجمل یعنی بیرون زدگی هایی که لزومی نداره در بیرون دیده بشه یعنی زیباییش به درونی بودنشه، این که دیوار عمق داشته باشه و خزائنش توش مخفی باشه و پنهان و فقط در حد لزوم ظاهر بشه، اینه که به یه خونه، یا به یه آدم زیبایی می ده اینکه عمق داشته باشی و ظاهرت در حد لزوم زیبا باشه . . . .

چیز جالب ترش این بود که تلویزیونشون در مرکز توجه و دید نبود، یعنی اصلا توجهت را به خودش جلب نمی کرد یعنی اصلا نمی دونم کجا بود :) ولی یه عالمه چادر نماز زیبا و سجاده ی قشنگ داشتن :)، عکس امام خمینی (ره) داشتن . . . عزیزم . . . .

کلا خونه ی باطن داری بود مثله اهل خونه . . . 

خدا را بسی شاکرم که آدمایی روی دنیا هستن که معماری اسلامی خونه ها، چیدمان داخلی خونه و . . . براشون ارزش داره این که خونه جوری باشه که بشه قسمت آقا و خانماش جدا باشه و . . . 

دوست دارم یه چیزایی را بنویسم ولی فکر نمی کنم نوشتنش درست باشه یعنی چون می ترسم آدم شناس غیر خودی وجود خارجی داشته باشه نمی شه نوشت . . . وگرنه بعضی چیزا را واقعا باید نوشت تا همه بدونن قشر مذهبی چه قدر باحالن . . . 

از بحث دوستان هم بسی لذت بردم این که مهمه مسؤل دنبال مال دنیا نباشه مثه رهبر . . . .

این که توی تعیین مسؤل برای کارا حواست به کوچکترا و بزرگ شدن اون ها هم باشه . . . 

این که از طیبات الهی این قدر زیبا استفاده کنی و سفره ی غذات شیک باشه و زنده یعنی زندگی توش جریان داشته باشه توش سبزی باشه و . . . .

این که تو کارا مشورت کنی . . . .

این که نوافل نمازت را بخونی . . . این که برات وقت نماز مهم باشه . . . این که ارزشمند بودن آدم به درجه ی تقواش باش . . . این که ساده زیست باشی . . . این که تو جمعی باشی که از بودن در کنارشون لذت ببری و خدا را به خاطر اذن دخولش به تو در این جمع کلی شکر کنی و . . . . این که صاف و ساده باشی نه اهل ریا . . . .این که اصلا تو زحمت نباشی . . . این که حس کنی خودی هستی و اصلا حس غربت نداشته باشی . . . این که رک باشی و رو راست . . . .و هیچ کی در این جمع از حرف زدن و جنس حرفا ناراحت نشه . . . .

........................................................................................................................................................................

جالبه تمام چیزایی که با سرعت تند حرکت می کنن تو یه بستری حرکت می کنن مثه رود، مثه بی آر تی، مثه مترو، مثه آب توی لوله های آب، مثه خون و . . . و احتمال تصادفشون کمتره و جالبترش اینه که خون را قلب جریان می ده، رود را شیب بستر، مترو رو رانندش و . . . جالبه توی بدن آدم خون هم سربالایی می ره هم سر پایینی یعنی خالقش استاد بوده واقعا . . . 

.........................................................................................................................................................................

گاهی محل به محل برای ورود به یه جایی باید بلیط بخری و کم کم هزینه کنی گاهی هم با یه بلیط اعتباری که اولش هزینه بیشتری دادی یه دفعه مجوز  ورود به چند جا را بهت می دن جالبه هم مجوز چند جا را بهت می دن هم بهت می گن معتبری :) . . . 

.......................................................................................................................................................................

مثال جالبی نیست ولی استغفرلله مثه جارو دستی می مونه دعای کمیل مثله جاروبرقی، جنوب مثه خونه تکونی، زیارت ائمه اطهار (ع) هم که کلا اسباب کشی می کنی  و می ری یه منطقه بهتر خونه می خری . . . 

امروز هم روز خوبی بود خدایا شکرت

الحمدلله

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۱ ، ۲۰:۰۷
معرفت جو

امروز یکی از بهترین روزای حوزه بود یعنی عالی بود 

امروز خدا یه جور دیگه ای ما را خونش دعوت کرده بود، کلی حیاط خونش را آب و جارو زده بود و یه فرش سفید که تار و پودش از زلال ترین ذرات طبیعت بود برامون انداخته بود و فرشته هاش رو مأمور کرده بود که  رو سرمون دونه های ریز و در عین حال ستاره ای و خیلی خیلی قشنگ بریزن . . . 

با بچه ها وارد حیاط خونه ی خدا شدیم در حالی که هممون دلامون شاد شاد بود شکر خدا . . . .

بعدش رفتیم داخل خونه و اون جا خدا یکی از بنده هاش را دعوت کرده بود تا برای ما از امام خمینی (ره) بگن و از عمق عواطف امام (ره) به مردم و پیوند عمیقی که ایشون با مردم داشتن و خودشون را خدمت گذار مردم می دونستن . . . 

در حین سخنرانی ما ها همه سردمون شده بود واسه همین خدا گفت که کلی پتو برامون بیارن و خیلی باحال دو تا دو تا یه پتو گرفتیم و گرم شدیم و این جا کم کم دلا به هم نزدیکترم شد . . .

بعدش گرسنمون شد و خدا این بار برامون کیک و چایی گفت بیارن ولی دوست داشت جمعمون به هم نزدیکتر بشه به خاطر همین همه رفتیم نشستیم کنار هم و با خنده کلی کیک و چایی خوردیم (البته یه دونه ها گفته باشم :) )

و همچنان می شد بارش برف را از پنجره های خونه ی خدا دید، تازه کلی گویا بیرون آدما داشتن برف بازی می کردن . . . .

بعدش نفری یه پتو به دست از خونه ی خدا رفتیم به کلاسایی که تو حیاط خونشون بود اون جا یکی دیگه از بنده های خدا برامون داستان آدم و شیطون را گفت . . . 

حاج آقا گفت که آدم از گل و شیطون از آتیش، آدم تو همین دنیا زندگی می کرده ولی با چشمش همیشه همه چی را از خدا می دیده . . . 

شیطون هم همه چی را از خدا می دیده ولی وقتی آدم را دیده نگاهش از خدا به آدم پایین اومده و به جای خدا خودش و آدم را دیده و مقایسه کرده و واسه همین طرد شده . . . اگه معذرت خواهی می کرد خدا می بخشیدش ولی حسادت کرد و گفت من آدم را هم می کشونم پایی و با خودش گفت من که از عالم مثالم به این راحتی اومدم پایین به خاطر دنیا انسان که خودش از گل و دنیایی مادی راحت تر می تونه و خلاصه انسان را هم کشوند پایین ولی فرقش این بود که آدم توبه کرد و قرار شد با همین عالم مادی دوباره بفهمه که فقط و فقط اراده و کارا از خداست . . . 

بعدش رفتیم دوباره تو خونه ی خدا و این بار خدا می خواست بوسیله یه بنده دیگشون بهمون بگه که تو یه شهر با برنامه آشغال هم وجود داره و همون آشغال ها هم بازیافت می شه و روزی به درد می خوره واسه همین اگه دین دارید جوش گناهاتون را نزنید اگر برگشتید و عمل صالح انجام دادید خدا اونا را هم به حسنات :) تبدیل می کنه . .  .

بعد هم درباره نماز اول وقت گفتن، خیلی جالبه حاج آقا خیلی باحاله چه جوریه ما برای پروژه ها و کارای دیگه از خوابمون می زنیم و شب نمی خوابیم حاج آقا گفتن خوب راحت تخت تا صبح بخوابید تا نماز بخونید . . . .کلا حاج آقا خیلی باحالن می گن شاد باشید خوب بخوابید خوب غذا بخورید و . .  .

..............................................................................................................................................................................................

ههه حاج آقا قاسمیان می گفتن حوضه دلتون را به هم بزنید تا لجناش بالا بیاد یه چیز جالب دیگه هم هست گاهی ما مثه آب جوش و شکر می مونیم . . . گاهی شکر دلمون ته نشین می کنه ولی شکر و شیرینی را داریم شاید باید به همش بزنیم تا قابل خوردن بشیم

...............................................................................................................................................................................................

می دونید اگه آدم همه چی را از خدا ببینه خیلی باحاله مثلا اگه مریض شد می گه خدا من برای شما می خواستم خوب باشم و می خواستم به کارای شما برسم خب می خوایین ما مریض باشیم به کارا نرسیم هر جوری که صلاح می دونید، در مورد مردن هم همین طور . . . 

یا اگه باهاش خوب برخورد نکردن می گه خدایا دمت گرم چون دوست داری من با تو بیشتر دوست شم به بندت گفتی این جوری رفتار کنه و خدایا کلی به خیر بندت بده که اسباب خیر شده . . .  یعنی میشه همه چی را خوب دید و از همه راضی بود . . . 

وقتی همه کارا را از خدا ببینی اون وقت فقط یکی تو عالم هست که داره خوبی می کنه و تو برای اون یه خدا حاضری جونت را بدی . . . .

یا چه قدر قشنگه که آدم برای شادی دل سید (امام زمان (عج) ) و سیده ها گناه نکنه، خطا نکنه، رفتار بدی نداشته باشه که یه دفعه وقتی امام زمان (عج) نامه عمل آدم را می خونه دلش نشکنه و ناراحت نشه . . . عزیزم . .  . چه قدر این طرز نگاه به عالم قشنگه . . . . بدی نکنی تا دل عزیزت را نشکنی . . . .

............................................................................................................................................................................................

تو عدد 7 هم یه رازه نمی دونم چی، 7 دریا، 7 آسمون، 14 بند انگشت، 70 تا استغفار و . . . 

در پناه حق


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۱ ، ۱۹:۴۸
معرفت جو
جالبه تو سوره ی طه داریم "اذ را نارا فقال لاهله امکثوا انی انست نارا . . ."  می دونید این واژه "انست" خیلی باحاله اولش یه ذره معرفت جویی کنیم و بگیم که فعل متکلم وحده باب افعاله و مفعول می خواد :) ولی چیزی که توش جالبه اینه که حضرت موسی (ع) این بار دیگه نیومدن بگن "انی رایت نارا" بلکه می گن "انی انست نارا" فک کنم سه حرف اصلیش ا-ن-س باشه ولی نمی دونم که آیا با انیس و مونس و انس هم خانواده هست یا نه. یه جورایی احساس می کنم می گم تخیله فک می کنم یعنی می خوان به خونوادشون بگن من یه آتیشی دیدم که با اون انس گرفتم نسبت بهش اعتماد پیدا کردم برای همین هم بعدش می گن یا یه شعله ازش می گیرم یا به وسیله این آتش راه را پیدا می کنم یعنی می دونستن که توی این آتیش حتما خیری هست. . . 
نمی خوام مسئله را پیچیده کنم ولی هممون می دونیم حضرت موسی (ع) شبان بودن و عمری را در بیابون بودن و این که بخوان مسیر را از روی ستاره ها پیدا کنن براشون کاری نداشته مگه این که هوا ابری بوده باشه که در اون صورت حرفی برای گفتن نداریم . . .   
ولی سؤالی که پیش می یاد اینه که چه جوری می خواستن با آتیش هدایت شن یعنی احساس می کنم تو قلبشون می دونستن که این آتیش، آتیش معمولی نیست . . . 
جالبه بعدش تو آیه های بعدش وسط بیابون خدا می گه کفشت را در بیار این جا وادی مقدس طوی است شاید به خاطر همین جنوب که می ریم همه کفششون را در می یارن و روی خاک قدم می ذارن چون اون جا وادی مقدس شهداست و کلی جون ارزشمند تو اون خاکه یا حداقل اگه نباشه هم یه روزگاری قدوم مبارک عزیزان از روش رد شده و مولکول مولکولش را باید بوسید و به قولی پابوسی کرد. . . . 
بعدش خدا می گه من تو را برای خودم برگزدیم و البته این هم خیلی جالبه که جای جای قرآن خدا چند بار به حضرت موسی (ع) با کلمات مختلفی می گن من تو را برگزیدم یه جا می گن "اصطفیتک لنفسی" یه جا می گن "اخترتک"
بعدش زیبا می گن "اننی انا الله لا اله الا انا" یعنی به راستی که با تأکید فراوان من الله هستم و الهی جز من نیست، این "انا" بعد از "الا" را کمتر تو قرآن دیدم . . . بعد می گن "فاعبدنی و اقم الصلاه لذکری"  باز دوباره می گن پس من را عبادت کن و برای یاد من نماز بخون . . . بعدش هم از قیامت می گن و روز جزا . . . بعدش هم می گن حواست باشه که آدمایی که دنبال دنیان یه دفعه گولت نزنن . . . 
بعدم می گن حالا بذار خودت را آزمایش کنم ببینم چه قدر دنبال دنیایی جناب عزیز حضرت موسی (ع)! بگو ببینم اون چیه دستت؟ و ایشون می گن این عصامه که بهش تکیه می کنم برگ درختان را با آن برای گوسفندانم می ریزم و مرا با آن کارها و نیازهای دیگری است. . . واضحه محل تکیه و وسیله ای که چارچوب جسمم را صاف نگه داره تا رو زمین نیفتم و از طرفی با عزت روی زمین راه برم و خم نشم. . .وسیله رزق دادن به گوسفندان و اگه عمیق تر نگاه کنیم که این گوسفند خودش وسیله رزق برای خونوادشون و عزیزان دلشون و مصارف دیگه ای داره . . . شاید این عصا عزیزترین وسیله باشه برای حضرت موسی (ع) . . . .موسی (ع) این وسیله را به خاطر من بنداز رو زمین . . . 
و حضرت چه زیبا می اندازه بعدش می بینن اژدها شد شاید خدا علاوه بر نشون دادن معجزه چندتا چیز دیگه هم به حضرت می خواستن بگن اول اینکه شاید این عصایی که این قدر برات عزیزه و بهش حب داری ممکنه باطن وحشتناکی داشته باشه و روزی این جوری بترسوندت . . . دوم اینکه دیگه چیزی ترسناک تر از اژدها و عزیزتر از زنده بودنت که نیست من خودم حواسم بهت هست و حفظت می کنم و سوم این که من خودم خالق همه چیز هستم و فقط باید از من بترسی . . . بعدش می گن نترس و بگیرش من اون را به سیرت اول بر می گردونم و جالبه که می گن "سیرت" نمی گن "صورت" یعنی من اگه بخوام باطن و سیرت اشیاء را هم عوض می کنم . . . بعدش هم معجزه ی دیگری را نشون می دن و شاید می خوان بگن من نه تنها روی اشیاء تصرف دارم بلکه روی تو و انسان ها هم تصرف دارم ....  حالا که عین الیقین یافتی حالا که با چشمات ترس و وحشت و خالق بزرگ و یکتا و منشأ تمام عالم هستی را دریافتی حالا که می تونی به من اعتماد کنی که خودم حافظتم حالا برو پیش فرعون که داره طغیان می کنه و اژدهایی شده برا خودش
حضرت موسی (ع) هم شروع می کنه به خالصانه صحبت کردن کاری که خوب بلدن و همیشه همین جوری دل خدا را می خریدن و شاید یکی از دلایل این همه برگزیده شدن همین صفای قلب و خلوص کلام و تواضع رفتارشون بوده . . . می گه خدایا تو که می دونی من زودجوش می یارم و ناراحت می شم برای همین سینه ام را فراخ کن، امرم را آسون کن و واژه "امر" خودش باز جای حرف داره، زبانم را گویا کن تا سخنم را بفمن خیلی رو راست تنهایی هم نمی تونم برادرم هارون را وزیر من قرار بده با او پشتم را محکم کن و او را در کارم شریک ساز . . . 
خدا هم قبول می کنه . . . 
این بالایی ها را بعضیاش را شنیده بودیم و متقنه بعضی هاش هم فکره و تخیل . . . 
ولی کلا نسبت به حضرت موسی (ع) نسبت به این شبان خالص ارادت خاصی داریم . . . 
خدایا شکرت
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۱ ، ۰۷:۴۲
معرفت جو

می دونید چیه بعضی از آدما روی دنیا خیلی عزیزن . . . 

داستان داستان یه آدمیه که تا وقتی روی دنیا بوده قیداروار زندگی کرده و وقتی که رفته . . . 

آدمی که هر اتاق خونش مال بچه های یه خونواده بوده که بیان و تو شهرستان درس بخونن و کاروانسرایی بوده برای خودش . . . 

آدمی که ارتشی بوده ولی هیچ وقت دوست نداشته زیر بار این بره که عکس شاه رو دیوار خونش باشه و . . . 

آدمی که یه مغازه داشته که ماه رمضونا زولبیا فروشی می شده . .

حاج آقایی که خودش برای پرسیدن سؤالاش خودش می رفته پیش آیت الله بروجردی . . . 

آدمی که نیت کرده بوده هشتمین بار سفر امام رضا (ع) باشه آخرین سفر عمرش و بعدش بره پیش خدا . . .

حاج آقایی که بزرگی بوده واسه خودش و یه شب خواب می بینه چندتا پیامبر روی یه درخت نشسته بودن و گفتن حاج آقا این جا باید مسجد بشه و حاج آقا می گه من پول ندارم، می گن حاج آقا می دونیم داری و حاج آقا . . .

هی روزگار . . . . اون وقت بعضی از این اهالی ده . . . 

حاج آقا شب می یاد به خواب یکی از عزیزاش و می گه یه سنگ بزرگ رو قلبمه، پرس و جو که می کنن می فهمن بعضی از اهالی ده بی خبر چون سنگ قبر ایشون را دیگه خاک کامل پوشونده بود برای اینکه ایشون شناس باشن سنگ قبر جدید گذاشتن روی سنگ قبلی و . . . .

حالا هم حاج آقا اومده به خواب یکی دیگه از عزیزاش، عزیزش می خواسته تو مسجد نماز بخونه، حاج آقا گفته این جا دیگه مسجد نیست، شده محل تجارت و پول گرفتن از ملت،  این جا دیگه جای نماز خوندن نیست، حاج آقا کلی شاکی بوده و گفته نمی دونم چرا به جای اینکه امام جماعت بیارن و بیان دو رکعت نماز توش نماز بخونن گیر دادن به نوسازی مسجد، شاکی شده که چرا به جای اینکه به روح مسجد توجه کنن این قدر به جسمش توجه می کنن، حاج آقا حرف خیلی سنگینی زده و گفته که دیگه باقیات و صالحات به من نمی رسه :( . . .جالبه عزیزش بهشون گفته خب عزیز براتون خرما می دیم و حاج آقا گفتن هیچی ثواب جگرگوشم نمی شه . . . 

حاج آقایی که هیچ لحظه ای یادش نمی ره که خیلی زود با عزیزاش وداع کرده و رفته و همیشه می یاد به خوابشون و می گم حواسم به همه چیز هست حواستون به آخرت من باشه . . .

خیلی تلخه . . . خیلی تلخ . . . 

و جالب این جاست که اسم مسجد ده، قائم آل محمد (ص) . . .

امام زمان (عج) خودتون حواستون به این مسجد و بانیش و تمام آدمایی که با نیت قربت الی الله براش خدمت می کنن باشه . . . 

عزیزش می گه صدقه بندازین از این به بعد دیگه باقیات و صالحاتی در کار نیست . . . باید فکری کرد . . . 

اللهم اغفرللمؤمنین و المؤمنات، الاحیاء منهم و الاموات و تابع بیننا و بینهم بالخیرات انک مجیب دعوات انک قاضی الحاجات . . . 

    

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۱ ، ۱۹:۴۴
معرفت جو

خیلی جالبه اول کتابا معمولا اولش فهرسته بعدش تشکر و سپاس از عزیزان و دست اندر کارا، اول اسمشون می یاد بعد توضیح اینکه چرا ازشون سپاس میشه . . . بعدش این که مخاطب کتاب کیه و بعدش فصل فصل کتاب . . . 

کتاب حق هم همین طوره البته اون کتابای دیگه مثال کتاب حقن نه برعکس . . .

توی کتاب حق معمولا اولش فهرسته بعدش سوره ی حمد شروع می شه و گفته می شه که حمد و سپاس مخصوص الله و بعدش گفته می شه که الله، رب العالمینه و . . . .جالبه که عالمین، رحمن، رحیم، دین و صراط مستقیم همه معرفه هستن و شناس یعنی برای همه واضحه که اینا چین . . . بعدش می گه صراط مستقیم، صراط کسانیه که بهشون نعمت دادی جالبه خیلی وقتا ما ها که نصفه نیمه کاره یه کار را ول می کنیم تهش اجر و نعمتی بهمون نمی دن و شاید همون پایداری و به انتها رسوندن کار هست که سبب نعمت می شه و آخرش می گه نه صراط گمراهان و گمراه هم معمولا به کسی اتلاق میشه که ولی و راهنما نداره و به خاطر همین گم میشه . . . 

توی مقدمه کتاب یا شایدم فصل اول خدا می یان می گن این کتابی که پیش روی شماست برای هدایت خواننده خاص که همون متقین باشن هست (از اول این خط تا هست حرفا موثقه چون حاج آقا گفت) خیلی جالبه مثلا مهندس عمران یا هر چیزه دیگه کتابای عمران مثلا استاتیک رو می خونه یعنی به اون سطح رسیده که با خوندن کتاب استاتیک هدایت بشه و به اهدافش برسه وگرنه به بچه اول دبستان که نمی گن بیا استاتیک بخون یعنی اگه بخونه چیزی عایدش نمی شه البته در مورد کتاب قرآن نمی شه گفت فقط متقین می فهمنش چون خدا خودش تو قرآن گفته که این کتابیه که برای همه فهمیدنش سهل و آسونه ولی خب هر کی به میزان علمش ازش بهره می بره و . . . .

.........................................................................................

می دونید چیه تازگی ها نسبت به نوشتن حساس شدم به خصوص نوشته های ادبی آخه یه اتفاق این وسطا می افته اولا کسی که می نویسه واقعا نوشته هاش را دوست داره خب این مشکلش چیه؟! مشکلش اینه که دو تا اتفاق می افته اولا وقتش بیشتر از اونی که باید صرف نوشتن و خوندنش می شه ثانیا اگه عادت کنه به نوشتن و معلوماتش از علاقه به نوشتنش کمتر باشه ممکنه شروع کنه به صغری کبری چیدن و منحرف کردن خواننده یعنی به جای اینکه سبب خیر شه سبب منحرف کردن ملت بشه واسه همین هم کلا نسبت به نویسنده ها کسی اظهار نظر نمی کنه و همون بهتر که نمی کنه واقعا از امام خمینی (ره) راضیم . . .

اتفاق دیگه ای که می افته در مورد ادبی نوشتنه می دونید احساس می کنم تو شعر و یا نوشته ادبی رسوندن مفهوم و معانی اهمیت داره و مفاهیم نباید قربانی واژگان بشه همین طور آهنگ و موسیقی کلام از یه مقدار بیشتر نباید عاطفی و تحریک کننده حواس بشه چون در این صورت به جای توجه به مفاهیم به موسیقی کلام توجه می شه و هدف قربانی وسیله میشه شاید به خاطر همینه که موسیقی را حرام کردن چون افراد بیشتر از اینکه به محتوای چیزی که خونده می شه توجه کنن محو آهنگ کلام می شن و این کار پوچ و عبثیه خلاصه خدا و ائمه (ع) خیلی خوب حواسشون به متون بوده و سعی کردن اعتدال را در آهنگ نگه دارن تا نویسنده در کنار توجه به محتوی از زیبای نوشته هم لذت ببره

خلاصه ما اگه چند روز این جا ننوشتیم به خاطر سعی کردن در ترک عادت و اضافه کردن معلوماته . . . البته خداییش تمرینای فازی و گرافم بدجوری مونده :( . . . 

....................................................................................

کلا خیلی دوست نداریم که تا وقتی از نهج البلاغه و صحیفه ننوشتیم تخیلات ذهنیمون را قالب مردم کنیم . . . 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۱ ، ۲۰:۳۸
معرفت جو