تفسیر محبت

سنگ نوشته

تفسیر محبت

سنگ نوشته

مشخصات بلاگ

الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا

آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب

۲ مطلب با موضوع «ترس از خدا» ثبت شده است

عزیزم احساس می کنم شدم مثه یه بچه دو ساله که تازه مامان بابا گفتن یاد گرفته و همش داره مدام حرفای دلش را می زنه . . . .خدا عاقبت مخاطبین را به خیر کنه . . . 

بازم دلم می خواد از دوستی خدا بگم با حضرت موسی (علیه السلام) و باز هم از سوره ی عزیز طه . . . 

عزیزم . . . بعد از اون ماجرایی که گفتم، همون که خدا به حضرت موسی (علیه السلام) گفت عصاشون را بندازه و ایشون انداخت و عصا یه دفعه اژدها شد. . . .همون ماجرایی که توش حضرت موسی (علیه السلام) بدجوری ترسید . . . بعد از اون ماجرا خدا حواسش خیلی به حضرت موسی (علیه السلام) بود که دیگه ایشون را نترسونه همش بهشون می گفت موسی (علیه السلام) جونم یه دفعه نترسیا، من هستم، من خودم پیشتم، من خودم حواسم بهت هست، خیلی جالبه مستنداتش را آوردم . . . خدا چه قدر براش مهمه که دوستای عزیزش را نترسونه . . . عزیز دلم . . . 

اولین نترسی را خدا موقع همون گرفتن عصا به حضرت موسی (علیه السلام) می گه وقتی که حضرت ترسشون را تو عمل نشون می دن و می خوان فرار کنن . . . "قال خذها و لا تخف سنعیدها سیرتها الاولی" آیه 21

دومین نترسی را خدا وقتی به حضرت موسی (علیه السلام) می گه که ایشون این دفعه به زبون ترسشون را می یارن و  می گن خدا جونم ما می ترسیم فرعون طغیان کنه و خدا می گه . . . "قال لا تخافا اننی معکما اسمع و اری" . . . یعنی جوش نزنید من، خود من همراه شما هستم و دارم ماجرا را می شنوم و می بینم . . . . آیه 46

سومین نترسی را خدا وقتی به ایشون می گه که این دفعه نه حضرت ترسشون را تو عمل نشون می دن و نه به زبون می گن فقط تو دلشون هنوز می ترسن تو آیه اومده "فاوجس فی نفسه خیفه موسی" یعنی حضرت موسی (علیه السلام) در نفس خودشون احساس ترس کردن آخه این دفعه می ترسیدن ساحرا علمشون بیشتر باشه و برنده شن، این دفعه خدا بهشون می گه "قلنا لا تخف انک انت الاعلی" آیه 68، خیلی جالبه تو اولیه خدا برای اینکه حضرت موسی (علیه السلام) نترسن می گفت جوش نزن من هستم ولی حالا دیگه که خود حضرت به روی خودشون نمی یارن خدا می گه نترس عزیزم تو از اونا برتری یعنی هم خود حضرت موسی (علیه السلام) الان ساخته شده و هم خدا می خواد بگه من قبولت دارم عزیز دل . . . . 

چهارمین نترس را خدا وقتی می گه که حضرت حتی تو دلشون هم شاید نمی ترسیدن و از این به بعد خدا به خاطر تداوم دوستیشون و دل نگرانیشون به حضرت می گفتن عزیزم نترس . . . ولی این دفعه فقط نمی گن نترس بلکه می گن نترس و بیمناک هم نشو . . . "و لقد اوحینا الی موسی ان اسر بعبادی فاضرب لهم طریقا فی البحر یبسا لا تخاف درکا و لا تخشی"، آیه 77

جالبه حضرت موسی (علیه السلام) هم برای این که به خدا اعتماد پیدا کنن و نترسن خدا دستشون را گرفته و کم کم ترس را از دلشون برده اول بهشون گفته منشأ و مظهر همه ی ترسا خودمم و من که این قدر دوستت دارم حواسم بهت هست نترس، اول یه اژدها به ایشون نشون دادن و ایشون فرار کردن چون با ترس ذات مواجه بودن بعدش فرستادنشون پیش نمونه ی یه اژدها، فرعون را می گم و ایشون  این دفعه ترسشون را به زبون آوردن چون با ترس عدم قدرت و ضعف مواجه بودن بعدش تو دلشون ترسیدن چون با ترس نادانی و بی علمی مواجه بودن و آخرش هم دیگه نترسیدن چون خدا را داشتن یعنی هم به ذات خدا وصل بودن هم به قدرتشون و هم به علمشون و کسی که به خدا اعتماد کامل داشته باشه دیگه از هیچی نمی ترسه . . . جالبه خدا حضرت موسی (علیه السلام) را جالب تربیت کردن یعنی کم کم تو زمینه های مختلف اعتماد ایشون را جلب کردن هم تو ذات، هم تو قدرت و هم تو علم . . . 

منم دلم می خواد با خدا دوست شم و بهشون اعتماد کنم . . . .

در پناه حق 



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۷:۲۳
معرفت جو
جالبه تو سوره ی طه داریم "اذ را نارا فقال لاهله امکثوا انی انست نارا . . ."  می دونید این واژه "انست" خیلی باحاله اولش یه ذره معرفت جویی کنیم و بگیم که فعل متکلم وحده باب افعاله و مفعول می خواد :) ولی چیزی که توش جالبه اینه که حضرت موسی (ع) این بار دیگه نیومدن بگن "انی رایت نارا" بلکه می گن "انی انست نارا" فک کنم سه حرف اصلیش ا-ن-س باشه ولی نمی دونم که آیا با انیس و مونس و انس هم خانواده هست یا نه. یه جورایی احساس می کنم می گم تخیله فک می کنم یعنی می خوان به خونوادشون بگن من یه آتیشی دیدم که با اون انس گرفتم نسبت بهش اعتماد پیدا کردم برای همین هم بعدش می گن یا یه شعله ازش می گیرم یا به وسیله این آتش راه را پیدا می کنم یعنی می دونستن که توی این آتیش حتما خیری هست. . . 
نمی خوام مسئله را پیچیده کنم ولی هممون می دونیم حضرت موسی (ع) شبان بودن و عمری را در بیابون بودن و این که بخوان مسیر را از روی ستاره ها پیدا کنن براشون کاری نداشته مگه این که هوا ابری بوده باشه که در اون صورت حرفی برای گفتن نداریم . . .   
ولی سؤالی که پیش می یاد اینه که چه جوری می خواستن با آتیش هدایت شن یعنی احساس می کنم تو قلبشون می دونستن که این آتیش، آتیش معمولی نیست . . . 
جالبه بعدش تو آیه های بعدش وسط بیابون خدا می گه کفشت را در بیار این جا وادی مقدس طوی است شاید به خاطر همین جنوب که می ریم همه کفششون را در می یارن و روی خاک قدم می ذارن چون اون جا وادی مقدس شهداست و کلی جون ارزشمند تو اون خاکه یا حداقل اگه نباشه هم یه روزگاری قدوم مبارک عزیزان از روش رد شده و مولکول مولکولش را باید بوسید و به قولی پابوسی کرد. . . . 
بعدش خدا می گه من تو را برای خودم برگزدیم و البته این هم خیلی جالبه که جای جای قرآن خدا چند بار به حضرت موسی (ع) با کلمات مختلفی می گن من تو را برگزیدم یه جا می گن "اصطفیتک لنفسی" یه جا می گن "اخترتک"
بعدش زیبا می گن "اننی انا الله لا اله الا انا" یعنی به راستی که با تأکید فراوان من الله هستم و الهی جز من نیست، این "انا" بعد از "الا" را کمتر تو قرآن دیدم . . . بعد می گن "فاعبدنی و اقم الصلاه لذکری"  باز دوباره می گن پس من را عبادت کن و برای یاد من نماز بخون . . . بعدش هم از قیامت می گن و روز جزا . . . بعدش هم می گن حواست باشه که آدمایی که دنبال دنیان یه دفعه گولت نزنن . . . 
بعدم می گن حالا بذار خودت را آزمایش کنم ببینم چه قدر دنبال دنیایی جناب عزیز حضرت موسی (ع)! بگو ببینم اون چیه دستت؟ و ایشون می گن این عصامه که بهش تکیه می کنم برگ درختان را با آن برای گوسفندانم می ریزم و مرا با آن کارها و نیازهای دیگری است. . . واضحه محل تکیه و وسیله ای که چارچوب جسمم را صاف نگه داره تا رو زمین نیفتم و از طرفی با عزت روی زمین راه برم و خم نشم. . .وسیله رزق دادن به گوسفندان و اگه عمیق تر نگاه کنیم که این گوسفند خودش وسیله رزق برای خونوادشون و عزیزان دلشون و مصارف دیگه ای داره . . . شاید این عصا عزیزترین وسیله باشه برای حضرت موسی (ع) . . . .موسی (ع) این وسیله را به خاطر من بنداز رو زمین . . . 
و حضرت چه زیبا می اندازه بعدش می بینن اژدها شد شاید خدا علاوه بر نشون دادن معجزه چندتا چیز دیگه هم به حضرت می خواستن بگن اول اینکه شاید این عصایی که این قدر برات عزیزه و بهش حب داری ممکنه باطن وحشتناکی داشته باشه و روزی این جوری بترسوندت . . . دوم اینکه دیگه چیزی ترسناک تر از اژدها و عزیزتر از زنده بودنت که نیست من خودم حواسم بهت هست و حفظت می کنم و سوم این که من خودم خالق همه چیز هستم و فقط باید از من بترسی . . . بعدش می گن نترس و بگیرش من اون را به سیرت اول بر می گردونم و جالبه که می گن "سیرت" نمی گن "صورت" یعنی من اگه بخوام باطن و سیرت اشیاء را هم عوض می کنم . . . بعدش هم معجزه ی دیگری را نشون می دن و شاید می خوان بگن من نه تنها روی اشیاء تصرف دارم بلکه روی تو و انسان ها هم تصرف دارم ....  حالا که عین الیقین یافتی حالا که با چشمات ترس و وحشت و خالق بزرگ و یکتا و منشأ تمام عالم هستی را دریافتی حالا که می تونی به من اعتماد کنی که خودم حافظتم حالا برو پیش فرعون که داره طغیان می کنه و اژدهایی شده برا خودش
حضرت موسی (ع) هم شروع می کنه به خالصانه صحبت کردن کاری که خوب بلدن و همیشه همین جوری دل خدا را می خریدن و شاید یکی از دلایل این همه برگزیده شدن همین صفای قلب و خلوص کلام و تواضع رفتارشون بوده . . . می گه خدایا تو که می دونی من زودجوش می یارم و ناراحت می شم برای همین سینه ام را فراخ کن، امرم را آسون کن و واژه "امر" خودش باز جای حرف داره، زبانم را گویا کن تا سخنم را بفمن خیلی رو راست تنهایی هم نمی تونم برادرم هارون را وزیر من قرار بده با او پشتم را محکم کن و او را در کارم شریک ساز . . . 
خدا هم قبول می کنه . . . 
این بالایی ها را بعضیاش را شنیده بودیم و متقنه بعضی هاش هم فکره و تخیل . . . 
ولی کلا نسبت به حضرت موسی (ع) نسبت به این شبان خالص ارادت خاصی داریم . . . 
خدایا شکرت
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۱ ، ۰۷:۴۲
معرفت جو