تفسیر محبت

سنگ نوشته

تفسیر محبت

سنگ نوشته

مشخصات بلاگ

الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا

آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب

۷ مطلب با موضوع «آزمایش خدا» ثبت شده است

هههه....جالبه یعنی من از رو نمی رم . . . 
موضوع آزمایش: تأثیر نماز شب به عنوان مستحب و تأثیر نماز صبح به عنوان واجب روی گناه نکردن و زیبا بودن روز 
مواد مورد نیاز : دو عدد روز، یک عدد نماز شب، یک عدد نماز صبح و یک آدم سحرخیز :)
فرضیات: این آزمایش به صورت تصادفی و غیر داوطلبانه انجام می شه یعنی طرف خودش قصد انجام این آزمایش رو نداره ولی دور از جون به خاطر شرایط یه دفعه پیش می یاد و فقط تحلیل نتایج آزمایش داوطلبانه انجام می شه
شرح آزمایش: یه شب دور از جون قبل از نماز صبح اون آدمه خواب می مونه و نماز شبش قضا می شه
یه شب دیر می خوابه ولی چون می دونه نمی تونه قبل از نماز صبح نماز شبش رو بخونه همون جور خوابیده یه نمازی می خونه . . . و چشمتون روز بد نبینه گوشی رو یادش می ره بذاره و وقع ما وقع . . . 
نتیجه آزمایش : توی روزی که نماز شب نخونده اولا می تونه قضاش رو بخونه و خدا به همون قضا هم پیش فرشته هاش افتخار می کنه و تلفات کمی داره ولی توی روزی که نماز صبحش قضا بشه همین جور از آسمون و زمین براش بلا می یاد . . . . از جمله پیش نرفتن ارائه، تشکیل شدن کارگاه که از نوادر بود در کلاس درس و پریدن نمره و جشن نرفتن و افسردگی مضمن . . البته خدا تا آخر شب رحم کنه مثلا نمیریم . . . 
خلاصه . . . .نکنید این کار رو با خودتون . . . این نماز صبح دو رکعتی خیلی خیلی ارزشمنده . . . اصلا باورم هم نمی شه خدا چه قدر بزرگه که هیچی به رومون نمی اورد . . .
خدا برای اینکه این چیزا رو به ما یاد بده چه آزمایشات سختی می کنه . . .و واقعا هیچ وقت این جوری به ارزشش پی نبرده بودم یه چی می گم یه چی می شنوین . . . 
در پناه حق
همه رفتن جشن :( حقمه :( 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۹:۴۵
معرفت جو

کاشکی امروز زودتر فردا می شد :( . . .

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۵:۴۹
معرفت جو

امروز از صبح داریم فاجعه به بار می یاریم

این رفتارا درست نیست 

این رفتارا اصلا درست نیست 

نه کاری که دیروز کردیم درست بود 

و نه کارایی که امروز داریم می کنیم درسته 

نه اون اسمس درست بود و نه برخوردی که با میل کردیم 

نه کلاسایی که امروز نرفتیم 

نه کلاسایی که نمی خواییم بریم درسته

کلا واجب را فدای مستحب کردن اصلا درست نیست 

برخورد تدافعی کردن اصلا درست نیست

شاید طرف اطلاع نداشت بالاخره یه عالمه کار داره 

این که آدمای دیگه بفهمن که طرف در جریان یه سری امور نیست اصلا درست نیست 

این به رو آوردنا اصلا درست نیست 

جایگاه را خراب کردن اصلا درست نیست

این جا می یاست گذشت می شد . . . .

اینا همه نتیجه ی بی توجهی به اهمیت واجبه

. . . . 

عبد بودن همچین هم آسون نیست . . . .

. . . . 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۳:۴۶
معرفت جو

بسم الله الرحمن الرحیم

می خوام یه ماجرایی را تعریف کنم که پارسال برامون اتفاق افتاد ولی گویا قسمت نبود تا امروز ازش حرف بزنیم . . . 

پارسال با رفقا رفته بودیم دیدار رهبری البته صبحش رفته بودیم نماز حاج آقا مجتبی تهرانی و کلا اون روز از صبح تا شب سر کلاس درس بودیم و خدا مدام به ما چیز یاد می داد آخه بعدش هم برگشتیم مراسم محرم مسجد دانشگاه . . . .اصلا روز عجیب -غریبی بود و نایاب که آدم می یاست قدرش را بدونه . . . .

جالبه وقتی می گن بعضی از آدما وقتشون براشون مهمه مثال بارزش رهبرمونه آخه صاف سریع اومدن دوست عزیزشون را زیارت کردن، آخرین حرفاشون را با یار سفر کرده زدن و نمازشون را خوندن و رفتن . . . .

بذارین راجع به زمان بگم

ماها بعضیامون کارت ملاقات داشتیم ولی بعضی ها نه. 

می دونید به اون جا که رسیدیم خانمه گیر داد که نه بی کارت اصلا نمی شه خلاصه ما یه عده از ورودی رد شدیم و یه سری از رفقا رفتن کارت گیر بیارن . . . .

و در واقع اون یه عده ای که رفتن تو و مخاطب آزمایش بودن یعنی خدا بهشون گفته بود این آزمایشه ها، اونا آزمایش اول را رد شدن چون در مرام دوستی این بود که یا همه با هم بریم ملاقات یا هیچ کی یعنی می یاست بگیم اگه قسمت باشه و قرار باشه ما رهبر را زیارت کنیم بالاخره می کنیم، این جمله که "تا یار که را خواهد و میلش به که باشد" خیلی جالبه همون "ما شاء الله کان لا حول و لا قوه الا بالله" . . . .و می یاست همه پشت در صبر کنیم تا ببینیم دوستان تونستن کارت بگیرن یا نه. . . (البته بگم که بعضی از دوستانی که رفتن تو اصلا مخاطب آزمایش نبودن و اون ها خطایی نکردن و تنها مخاطب های آزمایش خطاکردن، بعد بهتون می گم چه جوری حالمون گرفته شد...)

می گن تو قیامت منزل به منزله و تو یه عالمه منزل باید توقف کنیم و بازرسی بشیم همینه . . . . ما در منزل اول که وایسادیم دیدیم الحمدلله بچه ها هم تونستن کارت بگیرن و به صف ما ملحق شدن این جا باز رسمش بود که توبه کنیم و برگردیم ته صف و از این جا به بعد دیگه با هم باشیم ولی باز هم . . . .

منزل دوم که وایسادیم چون این دفعه گیت ها بیشتر بود یه صف به تعدادی گیت تقسیم شد و رفقای ته صف هم در یکی از گیت ها وارد شدن، حالا این گیت ما این قدر بازرسش دقیق بود که یه عالمه ما را تو صف معطل کرد و همون دوستانی که کارت ملاقات نداشتن و ته صف بودن از گیت رد شدن و ما هنوز ته صف گیت خودمون بودیم . . . . 

یعنی وقتی می گن تو قیامت بعضی ها همین جوری تند تند و بی زمان از منزلگاه ها و ایست بازرسی ها رد می شن همینه . . . . این جاست که می گن زمان معنی نداره . . . 

اگه خدا بخواد یکی یارش رو زودتر زیارت کنه و این رو بخواد ربطی به کارت ملاقات نداره، ربطی به زمان نداره . . . . همه فقط و فقط دست خداست . . . .(البته بگیما این که ما این جوری رفتار کردیم شاید به خاطر همین بود که خدا می خواست این چیزا را به ما یاد بده :) (یعنی از رو نمی ریم، داریم کم کم بزرگ می شیم :) . . .)

............................................................................................................................................

ماجرای بعدی مربوط میشه به تمرین نوشتن :) ما یه رفیق داریم که این بنده خدا خیلی باحاله اصلا حاضر نیست رو یه چی زیاد وقت بذاره و ما هم برای اینکه درس را بهتر یاد بگیریم، هر دفعه این بنده خدا را می شونیم کنار خودمون و درس را براش توضیح می دیم و تمرینی که خودمون 6 ساعت روش وقت گذاشتیم رو بنده خدا 2 ساعته می نویسه، البته بگم که این رفیقمون حق گردن ما زیاد داره و کلی به ما لطف کرده و وظیفمونه . . . .خلاصه وقتی با خودم فک می کنم می بینم زمان برای این بنده خدا هم معنی نداره یعنی خیلی زود الحمدلله کاراش راه می افته . . . .این تمرین چهارمی رو اصلا دوست نداشتم گفتم بی خیال فوقش تحویل نمی دیم ولی عذاب وجدانش بود خلاصه یه دفعه با همین رفیق نشستیم و نیم ساعته ایده زدیم و حل شد . . .

.......................................................................................................................................... 

می دونید بعضی وقتا با خودم می گم آخرش این ایده را خدا باید بندازه تو ذهن آدم گاهی 4 ساعت فک می کنی گاهی دو دقیقه . . . اگه افسار زمان تو دست خودت بود می تونستی کار رو 2 دقیقه ای انجام بدی و باقیش را به کارهای مفید دیگه بپردازی . . . می دونید احساس می کنم اگه خدا خیالش از ما جمع بود که اگه زود کارامون رو راه بندازه ما می ریم سراغ یه کار مفید دیگه، زود کارمون رو راه می انداخت . . . .ولی چون ماها اغلب به بطالت می گذرونیم خدا می گه همون بهتر که دیر بهش ایده را بگم، حداقل این بچه بشینه پای فکر کردن رو درسش . . . .شاید اگه ارزش زمان را می دونستیم خیلی کارای بزرگی می تونستیم تو زمانای اندک انجام بدیم . . . .

.......................................................................................................................................

باز سر محاسبه ی این که اگه بمیرم این خروجی بهتره یا مطالعه دور دوم دفتر گراف گفتیم این کار ارزشش بیشتره ولی تازگی ها خیلی رو ارزش گذاری های زندگیم موندم خیلی . .  .نمی دونم واقعا کار درست در این لحظه چیه همش مجبوریم از فکر مرگ و مردنمون مایه بذاریم . . . . 

اللهم واستعملنی بما تسئلنی غدا عنه واستفرغ ایامی فیما خلقتنی له . . . 

در پناه حق 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۷:۳۵
معرفت جو
بسم الله الرحمن الرحیم
امروز می خوام بازم داستان بگم این دفعه یه داستان بامزه دیگه
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود :)
می دونید که روزای شنبه برای خارجی ها تعطیله ماجراش هم اینه که خدا می خواسته باز بنده هاش را آزمایش کنه، مثه قبل باز هم می گه دارید آزمایش می شیدا و باز هم مثه قبل می گه به چی هم آزمایش می شید البته آزمایش کردنشون هم دلیل خاص خودش را داره ماجرا از اون جایی شروع می شه که حضرت موسی (علیه السلام) عصاشون را به اذن خدا زمین می زنن تا  برای قوم بنی اسرائیل چشمه بوجود بیاد بعدشم خدا از آسمون و زمین براشون نعمت نازل می کنه بعدشم خدا بهشون می گه تو این قریه سکونت کنید و از هر چی خواستید بخورید فقط لطفا معذرت خواهی، فروتنی و سجده یادتون نره. اونا هم بعضیاشون ظلم می کنن و حالا باید آزمایش شن تا صف ها کاملا جدا بشه و باز دوباره خدا آدم خوبا را نجات بده . . .  
خلاصه این دفعه آزمایش این بوده که بنده های خدا روزای شنبه کار را بذارن کنار و ماهیگیری نکنن. . . .
آیات 162 سوره اعراف تا 165:
"وسئلهم عن القریه التی کانت حاضره البحر اذ یعدون فی السبت" این جا خدا داره می گه یه قریه ای کنار دریا بوده و قرار بوده شنبه ها آزمایش شن . . .
"اذ یأتیهم حیتانهم یوم سبتهم شرعا و یوم لا یسبتون لا تأتیهم"  ههه یعنی خیلی با مزه است خدا به ماهیا گفته بوده شنبه ها قشنگ بیایین جلوی این آدما خودنمایی کنین بالا و پایین بپرین خلاصه قشنگ تو چشم باشین و روزهای غیر شنبه اصلا سر و کلشون پیدا نمی شده خب بالاخره آزمایشه خونه ی خاله که نیست باید آدما خوب جدا بشن، باید معلوم بشه چقدر حرف خدا را قبول دارن و شهامت دارن جلوی خودشون را بگیرن . . .مثه ایام امتحانات ما می مونه هر چی کار خوب و دوست داشتنیه همون موقع خودنمایی می کنه بعدش که امتحانات تموم میشه انگار نه انگار، نمی دونید چه لذتی داره تو ایام امتحانات تفریح کردن :) . . . 
کذلک نبلوهم بما کانوا یفسقون . . .  یعنی خدا می خواد بگه اینا را به این شدت آزمایش کردم چون فاسق بودن . . . .
ادامه ی داستان پست بعدی :)
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۲ ، ۱۷:۳۷
معرفت جو

بسم الله الرحمن الرحیم

داستان را ادامه می دیم خلاصه به این جا رسیده بودیم که اینا قبول نکردن ولی مجبور شدن ساکت شن و اطاعت کنن البته سکوتشون هم لابد برای این بود که جایگاه ولایت نبی هنوز الحمدلله محکم بود و اینا اون قدر قدرت نداشتن که بخوان کاری کنن

"فلما فصل طالوت بالجنود قال ان الله مبتلیکم بنهر فمن شرب منه فلیس منی و من لم یطمعه فانه منی الا من اغترف غرفه بیده فشربوا منه الا قلیلا منهم"

جالبه این جا خود حضرت طالوت (علیه السلام) می گن حواستون باشه دارید آزمایش می شید حتی خودشون می گن که آزمایشه چی هم هست

 آخه خدا خیلی مهربونه و عاشق آدماشه خدایی که برای اینکه می دونه ماشین خطرناکه برای این که آسیبی به بنده هاش نرسه اول ازشون امتحان رانندگی می گیره تا مطمئن شه می تونن درست رانندگی کنن و بهشون آسیب نمی رسه یا خدایی که 10، 12 سال به آدم درس می ده و ازش امتحانای مختلفی می گیره تا یه خونه، سد و جاده و  . . . را درست بسازن تا رو سر بنده هاش خراب نشه این جور خدایی اصلا رسمش نیست که خودش داوطلبانه به بنده هاش آسیب برسونه . . .

خلاصه حضرت طالوت می گن این نهر وسیله ی آزمایشه اگه ازش آب بخورید از من نیستید جالبه که به نهر هم آزمایش شدن آخه آدم وقتی آب می خوره در تموم جونش آب نفوذ می کنه و به آدم یه روح دیگه می ده یعنی تمام قوا را به کار می اندازه حالا برای این جنگ تمام قوا باید به جای زنده شدن با آب نهر با آب محبت اطاعت از "ولی" سیراب شن . . .البته یکی دو دست آب مشکلی نداره دیگه خدا این قدرا هم سخت گیر نیست ولی خب باز همون آدما که هیچی سرشون نمی شه شروع می کنن به آب خوردن 

" فلما جاوزه هو و الذین معه قالوا لا طاقه لنا الیوم بجالوت و جنوده" 

باز این آدما کارشکنی می کنن و می گن ما زورمون به جالوت نمی رسه نه خیر زورتون می رسید وقتی بهتون می گن نخورید گوش نمی دید دیگه می خورید آخر عاقبت کار همین می شه در یه سری آیات دیگه داریم مثه همین آدمایی میان به پیامبر (صل الله علیه و آله) می گن شما برید جنگ ما نمی یاییم بالاخره می دونی که ما زن و بچه داریم کسی حواسش به خونمون نیست تو که در جریانی خدا هم خوب حالشون را می گیره به پیامبر(صل الله علیه و آله) می گه بی خیال اینا همون بهتر که نمی یان وسط جنگ کی می خواد اینا را جمع کنه همون بهتر که اصلا جلوی چشمتم نباشن . . .

قالوا الذین یظنون انهم ملقوا الله کم من فئه قلیه غلبت فئه کثیره باذن الله و الله مع صابرین 

این جا به اون آیه "واستعینوا بالصبر و الصلاه و انها لکبیره الا علی الخاشعین الذین یظنون انهم ملاقوا ربهم " . . . .توجه کنید

یعنی دم این بنده های خدا گرم. می گن خیلی وقتا اتفاق افتاده که جمعیت قلیل بر جمعیت کثیر پیروز شده آخه این جمعیت زیاد همشون سیاهی لشکرن تو یه آیه دیگه داریم   "لا یقاتلونکم جمیعا الا فی قری محصنه او من وراء جدر بأسهم بینهم شدید تحسبهم جمیعا و قلوبهم شتی ذلک بأنهم قوم لا یعقلون" آیه 14 سوه حشر

یعنی این منافقا، این آدم بدایی که جلوی آدم خوبا قرار می گیرن فقط بلدن پشت پرده داد و بیداد کنن وگرنه کاری ازشون بر نمی یاد شما فک می کنید اینا جمعشون جمعه ولی چون قلباشون پراکنده است هیچ کاری ازشون ساخته نیست . . . برای اینکه عقل به کار نمی بندن . . . 

خلاصه آدم خوبای سپاه حضرت طالوت (علیه السلام)  مثل یک بنیان مرصوص که قلبشون با هم گره خورده وای میستن جلوی یه سیاهی لشکری که دلاشون اصلن به هم نچسبیده تازه پراکنده هم هست و پیروز می شن . . . . 

حالا این آدم خوبا کین آدمایی که از نماز و صبر استعانت گرفتن، اینایی که خاشعن و می دونن ملاقات با پروردگار وجود داره این قدر هم از صبر کمک گرفتن که خدا لقب صابر را بهشون داده تازه جالبه می دونن صبر حد و مرزی نداره برای همین تو آیات بعدی باز هم از خدا صبر می خوان . . .

آیه می گه: " و لما برزوا الجالوت و جنوده قالوا ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین "

جالبه کافرین هم معرفه است یعنی این کافرین شناخته شده ان برای قوم . . .

فهزموهم باذن الله و قتل داود جالوت و ءاته الله الملک و الحکمه و علمه مما یشاء و لولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الارض ولکن الله ذو فضل علی العالمین

یعنی آخرش به اذن خدا پیروز شدن و حضرت داوود (علیه السلام) جالوت را کشت و تو آیات قبل گفته شد خدا به هر کی بخواد ملک و فرمانروایی می ده برای همین خدا خواست به حضرت داوود (علیه السلام) ملک و فرمانروایی و علم و حکمت بدهه بعدشم خدا می گه هر وقت آدم خوب و آدم بد پیدا شد آدم بدا را به کمک آدم خوبا از بین می برم وگرنه روی زمین فساد می شه و الله دارای فضل و بخششه بر جهانیان . . . .

تا داستانی دیگه خداحافظتون باشه :)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۲ ، ۰۶:۵۳
معرفت جو

بسم الله الرحمن الرحیم

آیه 246 تا 251 سوره ی بقره البته قبلش آیه 44 و 45 بقره

واستعینوا بالصبر و صلوه و انها لکبیره الا علی الخاشعین، الذین یظنون انهم ملاقوا ربهم و و انهم الیه راجعون . . . . 

حالا بذارید این داستان را شروع کنیم البته عربیش را  . . . .

الم تر الی الملا من بنی اسرائیل من بعد موسی اذا قالو لنبی لهم ابعث لنا ملکا نقاتل فی سبیل الله  قال هل عسیتم ان کتب علیکم القتال الا تقاتلوا

آیه می گه در زمان بعد از حضرت موسی (علیه السلام) یه عده می یان به نبی بعد از ایشون می گن برای ما یه فرمانده مشخص کن تا بریم بجنگیم مسئله ای که این جا واضحه یعنی اولا نبیشون را قبول داشتن و می دونستن اگه کسی در مقام تعیین فرمانده باشه همین نبی هست و دومین نکته شاید اینه که نبی بنده خدا خودش می دونسته اینا آدمی نیستن که ولایت یه آدمه دیگه را بپذیرن بالاخره نبی خدا بوده و به امتش اشراف داشته 

قالوا و ما لنا الا نقاتل فی سبیل الله و قد اخرجنا من دیارنا و ابنائنا

این جا هم یعنی بر قوم واضحه که باید برن جنگ یعنی قوم با تموم وجود فهمیدن که وقت جنگه چون از خونشون و آشیونشون بیرونشون کردن حالا می رسیم به

فلما کتب علیهم القتال تولوا الا قلیلا منهم و الله علیم بالظالمین

یعنی وقتی قرار شد بجنگن جنگی که مطمئن بودن به لزومش و خودشون از نبیشون خواسته بودن براش فرمانده مشخص کنه خودشون "تولوا" کردن نمی دونم سه حرف اصلیش چیه اما اگر و-ل-ی باشه مثل "ولی" خیلی باحاله یعنی شاید این واژه به طور غیر مستقیم می خواد برسونه اینا در امر انتخاب "ولی" پشت کردن در ادامه داریم

و قال لهم نبیهم ان الله قد بعث لکم طالوت ملکا 

یعنی نبیشون گفت الله طالوت را به فرماندهی برگزیده یعنی من هم نه، الله خودش طالوت را برگزیده

قالوا انی یکون له الملک علینا و نحن احق بالملک منه و لم یؤت سعه من المال

خیلی جالبه یعنی اینا با خودشون فک کرده بودن گفته بودن خب حالا باید جنگ کرد از طرفی با عقل خودشون گفته بودن ما که مال مون بیشتره و به فرماندهی سزاوارتریم بیاییم خودمون بریم پیش آقای نبی بگیم برامون فرمانده مشخص کنه که کارمون هم شرعی باشه و هم جنگی کرده باشیم و . . .. .بعدشم جلوی حضرت نبی که چه عرض کنم جلوی خدا وای میستن و خودشون را صاحب علم تر می بینن. . . .اینا از همون اولم فک نکنم خدا و نبی شون را در اون جایگاه انتخاب فرمانده می دیدن. . . 

قال ان الله اصطفه علیکم و زاده بسطه فی العلم و الجسم و الله یؤتی ملکه من یشاء و الله واسع علیم. 

یعنی باز دوباره نبی شون تأکید می کنه که الله ایشون را انتخاب کرده ها و بعدش می گه برای این که قانع بشید به این بنده خدا جناب طالوت هم علم داده هم از نظر نیروی انسانی و فیزیکی قوی تره یعنی جنگ علم و اندیشه و توان فیزیکی می خواد پول و مال را میشه یه کاریش کرد بعدشم می گن خدا به هر کی بخواد فرماندهی ملکش را می ده  . . . خدا علیم و واسع است. . . . 

و قال لهم نبیهم ان ءایه ملکه ان یأتیکم التابوت فیه سکینه من ربکم و بقیه مما ترک ءال موسی و ءال هرون تحمله الملائکه ان فی ذلک لأیه لکم ان کنتم مؤمنین

بعدش باز هم برای اطمینان گفتن که او برای شما تابوتی را می یاره که توش آرامش از طرف پروردگارتونه وسیله آرامش جالبه شاید جنگ آرامش هم می خواد البته آرامشی از جانب خدا که باهاش بشه تو لحظه های حساس تدبیر کرد و تصمیم گرفت. البته به همراه چیزهایی که از خاندان حضرت موسی (علیه السلام) و حضرا هرون (علیه السلام) باقی مونده و فرشته ها حملش می کنن یعنی شاید یه جورایی می خواد بگه ولایت حضرت طالوت بر می گرده به ولایت حضرت موسی (علیه السلام) و ولایت الله و باید قبول کنید. . . . واژه ی تابوت و واژه ی سکینه خیلی قابل تأمله . . . 

فعلا در پناه حق 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۲ ، ۱۴:۵۴
معرفت جو