تفسیر محبت

سنگ نوشته

تفسیر محبت

سنگ نوشته

مشخصات بلاگ

الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا

آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب

۱۲ مطلب در بهمن ۱۴۰۲ ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

 

برای ام جالب است ..

اینکه یک مدت خودم را بشناسم..

 

رفتارهای واقعی ام ..

و رفتارهای نمایشی ام..

 

 

ولی دنیای قرآن را دوست دارم..

برای قرآن باید طهارت داشت ..

 

گاهی یک نسیم ناپاک می وزد و تمام صفحه قران روح را پاک می کند..

امروز داشتم شروع می کردم به حفظ قرآن..

با عزیزی جلسه داشتم نرفتم..

چرا چون نماز صبح ام قضا شد...

 

همان لحظه نسیم ناپاک وزید و ..

صفحه قران من را پاک کرد...

 

داشتم حفظ می کردم..

ترتیب آیات جالب بود..

و مضامین..

 

صفحه اول سوره بقره...

مضمون اصلی آیات رسول است..

 

اصلا بحث دکتری از این جا شروع شد..

که هاضمه من پر بود از قرآن..

و هیچ جای دیگری نداشت..

 

رفتم دکتری خواندم..

حق الناس به گردن ام افتاد..

صفحه قران ام پاک شد، دروس دکتری هم روی دست ام ماند‌‌..

 

بگذریم صفحه اول..

ایمان با رسول ..

ایمان بدون رسول...

 

و من الناس من یقول امن الله بالله و بالیوم الاخر..

این جا خدعه می کنند..

چرا؟!

چون به رسول ایمان ندارند..

 

چون به رسول ایمان ندارند..

فساد می کنند..

می گویند مثل سفها ایمان بیاوریم..

در خلوت می گویند به شیاطین که ما از شماییم و در برخورد با مومنین می گویند مومن ایم..

 

وقتی به رسول ایمان ندارند..

اهل طغیان می شوند..

 

خداوند دو کار می کند..

اول مرض آن ها را می افزاید ..

دوم یمدونهم فی طغیانهم یعمهون..

 

این امداد الهی جالب است..

 

یعنی واقعا یکی مرا تعقیب می کند..

در مسجد امام حسین علیه السلام..

خدایا ..

خدا این انسان را فرستاد یا شیطان ..

بحث مهمانی...

 

آن روز در طلافروشی...

آن که تاکسی را نشان داد..

با وجود اینکه آن شب اربیل را زدند..

خدا بود یا شیطان..

 

در مترو این هایی که مزاحم من می شوند..

و خروجی را نشان می دهند..

خدایند یا شیطان..

 

خدایا کریمی .

خدایا سعیدی ..

خدایا صمدی ..

خدایا امیدزاده...

 

خدایا من ..

خدایا سید رضی موسویان..

 

حتی قبل تر ..

سلیمی..

 

خدایا ..

ای کاش می شد رمان نوشت...

 

خدایا من را به گونه ای با امام زمان عجل الله تعالی فرجه آرام می کنی..

و یک بد بخت فلک زده سر صحنه ای را ..

یک جور با اخبار جعلی...

 

من بیدارم ولی در اتاق ام خواب و خارج از صحنه..

آن بدبخت خواب است و در صحنه...

 

و من بیچاره از آن بدبخت بیچاره باید مراقبت کنم..

تا شهید شود...

 

جالب است..

وقتی سفر است..

می گویم از اقوام شهید بودن لیاقت می خواهد...

 

خوشی در صحنه بودن از آن اوست..

اخبار تلخ اش از آن اوست..

و خبرهای خوب اش..

از ناحیه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف از آن من..

 

خدا را شاکرم.

یکبار هم امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف با من بود..

 

نیت مهم است و پاکی..

حتی اگر مثل شهید علم الهدی در هویزه تنها باشی‌‌....

 

یاحق 

 

 

 

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۰۲ ، ۲۰:۲۷
معرفت جو

بسم الله الرحمن الرحیم

 

یادم می آید کارشناسی بودیم..

با هم اتاقی ها سریال کره ای می دیدیم..

 

من این قدر غرق در دیدن سریال شده بودم..

که یک بار در خیابان..

مانع را ندیدم و داشتم می افتادم..

 

 

کلا قوه واهمه من خیلی اثرپذیری دارد..

اگر شروع کنم به دیدن سریال ..

محال است از فضای آن خارج شوم..

 

و متاسفانه زندگی خودم شده یک سریال..

یک سریال هیجان انگیز ..

و درد آور..

 

یعنی قوه واهمه ام را آن چنان درگیر کرده..

که انگار حیات نباتی دارم..

و خودم هیچ اثری روی محیط ندارم..

 

یک سری اسم و فامیل می شنوم..

روز بعد تلویزیون را روشن می کنم..

می بینم یک فاجعه ای با اسم و فامیل های من رخ داده...

 

خدایا آیا می شود از این سریال آمد بیرون..

آیا می شود این سیاهی را از روح زدود ...

 

 

احساس می کنم قدرت اش کمتر شده..

یعنی می شود پاک اش کرد..

 

من باید از این فضا خارج شوم...

 

یاحق 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۰۲ ، ۱۹:۳۴
معرفت جو