تفسیر محبت

سنگ نوشته

تفسیر محبت

سنگ نوشته

مشخصات بلاگ

الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا

آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب

حکم رشد، فلک الافلاک

دوشنبه, ۱ خرداد ۱۴۰۲، ۰۸:۵۰ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

 

کل یعمل علی شاکلته..

 

به نظم آفرینش که نظر می کنیم هر شی ای در مدار خود می چرخد..

آن قدر منظم و مرتب که زیبایی و قدرت خالق اش را هویدا می کند..

اینکه فشار خون تمام مردم دنیا همه در بازه مشخصی است..

اینکه هر 12 ماه می شود یک سال...

درست در زمان مشخص...

سال جدید و نو می شود...

 

همه موجودات در حرکت اند..

از مبدأ به مقصدی..

یا با جذبه حق حرکت می کنند..

و مانند سنگ من خشیت الله بر زمین می افتند ..

و یا شیطان یدعوا الی النار می کند و همه را به سمت آتش فرا می خواند..

 

یوم یدعوا کل اناس بامامهم..

ایمه هدی که ندعوا الی الهدی می کنند...

و شیطان که دعوت به نار می کند و مردم همه با جذبه و کششی به حرکت در می آیند..

 

سخر لکم ما فی السماوات و الارض هم جالب است..

مورچه ای را در نظر بگیریم..

که می خواهد از مکان الف به سمت مکان ب رود..

آیا ما می توانیم پیش بینی کنیم که به مکان ب می رسد...

در چه زمانی به مکان ب می رسد...

 

اگر مثل پهباد بود..

و در وجود مورچه کنترلی داشتیم...

و مورچه مانند پهباد بود کنترل اش می کردیم..

و آن را از مکان الف به مکان ب می رساندیم..

چون در تسخیر ما بود ، مثل ابرها برای ملک سلیمان...

 

ولی وقتی اراده مورچه جدا از اراده ما باشد...

مورچه برای خود حرکت می کند..

و روی پاهای اش..

تسلط وجودی دارد و کنترل اش مرکزیت درونی دارد...

 

شاید ما بتوانیم محیط زیست اش را کنترل کنیم..

اطراف او جاده ای درست کنیم..

که در خط راست حرکت کند.

و یا او را در سبزه زار و صحرا رها کنیم و یا مارپیچی تو در تو و بخواهیم مقصد را پیش بینی کنیم...

 

مسیله دیگر جنس مورچه است...

اینکه اگر به رقت و لطافت آب باشد..

می توان آب را در تماس با خون و دود و گلاب ...

خونی کرد، سیاه کرد و یا معطر کرد...

 

ولی مورچه هر چقدر هم که غلات بخورد..

مورچه مثل آب ..

تغییر وضعیت نمی دهد..

و ظاهرش خونی و دودی و گلابی نمی شود....

 

حال فرض کنیم که انسان را...

می خواهیم از هویت و شخصیت الف...

به هویت و شخصیت ب برسانیم و یا آینده او را پیشبینی کنیم...

 

مثلا فشار خون اش را ...

 

فشار خون آیا در شاکله انسان است...

روح رقیق انسان، جسم انسان و روان انسان...

این انسان از چه مسیری عبور کند که از وضع الف به وضع ب برسد...

 

آیا قابل پیش بینی است؟!

 

بماند آیات جالبی است...

و البته دعاهای جالبی...

اینکه شیطان در مجاری دماونا و صدر ما سکونت دارد...

اینکه در حرز امام رضا علیه السلام داریم خداوندا تسلط شیطان را بر مخ و عصب و لحم ما قرار نده...

و یا شیطان در مال و اولاد انسان شریک می شود..

 

یعنی تسخیر شیطان نشویم..

 

آیا بدن انسان مثل شهر است...

اینکه رگ های انسان مثل خطوط مترو و اتوبوس رانی است...

و سلول های انسان مثل انسان های دیگر است...

برخی کافر، برخی مومن، برخی منافق، برخی بهایی..

برخی با روسری برخی بی روسری و به عبارتی در سلول های بی روسری محل سکونت شیطان است که در رگ ها جریان دارند...

 

سلول های کافر و منافق و بهایی را چگونه می توان تشخیص داد...

کدام بی روسری است کدام با روسری است..

کدام حزب الله است..

کدام حزب شیطان است...

 

بعد مثلا آدرس را داشته باشند...

سلول بهایی به سلول ظاهرا مسلمان پیام دهد...

بگوید مقصدت کجاست؟؟

و مثلا در مقصد یک حمله تروریستی شود...

به عبارتی واکنش انرژی زا رخ دهد و اسید و باز واکنش دهند...

 

در دنیای امروز همه چیز برچسب دارد...

هر شی ای..

ویژگی ها و feature هایی دارد...

ویژگی های سلول مخرب چیست؟! ...

 

در پیام رسانی و مخابرات و اعصاب...

امر الهی داریم و امر شیطانی داریم....

امر الهی با پیام رسانی و شبکه ملایکه و رصد مانند آخر سوره جن ...

پیام به رسول منتقل می شود...

امر شیطانی هم باز در شبکه شیطانی یخوف اولیایه پیام منتقل می شود..

 

این ترکیب مخ و عصب و لحم چگونه تنظیم می شود...

ژنوم انسان ...

از دستگاه مرکزی دستور می گیرد....

 

یک داستان جالب..

با زبان خانه امن...

 

پارسال روز اول سال ...

مهمان حاج قاسم بودیم..

روز تولد هم باز مهمان حاج قاسم بودم....

 

روز اول سال لحظه سال تحویل خانه دخترخاله ام بودم...

خانم نصیری...

دختر خانم حاجی زاده ...

بعد هم مسافرت شیراز و شهر کرد رفتم...

در خانه شان همان روز اول در مورد سینا ژن و واکسن برکت صحبت کردیم و آقای حسینی...

 

۵ شهریور که خواستگاری ونکووری شیرازی بود..

این الله ناصری فوت کردند...

میلاد آزمایش خون را عهدیه ناصری گرفت...

التهاب داشتم...

حراست مدرس هم ناصری است...

 

روز خواستگاری حاج قاسم...

همان خانم نصیری را مهمان مان کردند...

روز بعد که تولد کسری بود، سالن اجلاس سران دعوت بودند....

و بعد از اجلاس با خانم منگانیان صحبت کردند....

 

هیچ فردی نمی داند...

که پارسال چه ماجراهایی بر سر من آمد...

دنبال دلیل بیماری باشی...

سرگیجه و تهوع...

و ندول ریه داشته باشی....

و خواستگار در مورد شفاف شدن تومور و پرده و پروازی که آدم را بدبخت می کند و دستگاه ساختن ندول ریه صحبت کند...

 

حاج آقا ذوالفقاری می داند آنچه را که باید بدانند ....

 

به خاله ام که در مورد خواستگاری پرسیدم...

گفت که مهدی گفته از من عکس دهد...

خاله ام گفته جان....

مهدی گفته امین منشی خانه شأن است...

انگار ما سازمان ایم و امین منشی سازمان....

 

من چشمان کافر را می توانم تشخیص دهم...

و چشمان خاله ام چشمان کافر بود..

 

بماند که دندان پزشکی نرفته...

از علیزاده دندان پزشکی ولیعصر برای مان..

شماره حساب کارت به کارت می آمد..

و بعد مردم در خیابان ولیعصر تهران اجتماع زن زندگی آزادی می کردند...

 

مهسا امینی از کردستان آمد...

پارک طبیعت...

بعد رفت بیمارستان کسری...

بعد هم ژن ژینا زندگی....

 

حاج قاسم ما را وارد بازی کرد...

شاه حیدری و ملا جعفری...

 

هنوز وقتی پیامک مخابرات خانه کرمان مان می آید..

روح حاج قاسم را می بینم...

یا حرم ها نایب الزیاره می شوم....

 

من واقعا در بازی ام...

در صحنه ام...

مثل نادری اطلاعات صحنه...

 

خان اصفهان

آرشام سرایداران...

اشرفی اصفهانی...

 

با نقشه بازی می کنند...

نقشه عرفانی...

 

ولی من دوست دارم مسیح کردستان باشم...

دنیای خیال پردازی کودکان..

و من کودک خیال باف...

 

حمله تروریستی در شیراز و آرایش حرم و گلاب ... اهل حرم، بانوی حرم..

همایش بانوان در اجلاس سران... دعوت از ملکه سبا..

سلام یا زهرا..

گل زدن روزبه چشمی..

عکس طبیعت در سراسر شهر..

جشن تکلیف در حضور رهبر...

جهان بانو...

 

به این می گویند مدیریت کلان کشوری..

 

کودک ام ولی دوست دارم...

در صحنه های بزرگ کشورم بازی کنم...

 

و آدم خوب باشم نه آدم بد..

 

ولی داریم....

لیس للانسان الا ما سعی...

 

خانم دکتر من را آدم بد کرد...

خدا آدم بدش کند....

 

من بیمار بودم...

مثل دانش آموزان مدارس....

نمی توانست ببیند فردی جز خودش در سپاه حق بازی کند..

 

 

من را کرد آدم بد...

خودش را کرد آدم خوب...

 

در حالی که منافق است...

منافق...

و این قدری که به منافقان میدان برای بازی می دهد...

 

آدم خوب ها را تحریم و تهدید می کند....

 

من هم رفتم لانه جاسوسی...

البته خودش دعوت کرد...

 

ولی دید نمی تواند مدیریت ام کند.

به قول خودش...

اسب تندرو و خط مقدم بودم...

رصدم کرد..

کندرو را آورد جلوی تندرو...

کوییک سیاه را در پارکینگ خواباند..

 

بعد هم که اسب کندرو شدم...

به قول خلطرات خودش..

دورم ریخت...

 

اگر درست فکر می کنم...

خدا دورش بریزد...

 

تفیض من دمع...

 

اول مهرماه سعی کردم گفتمان را عوض کنم..

در دانشکده گفتم چرا خانم ها را می فرستید سراغ آقایان...

که پرسشنامه پر کنند..

جای خانم ها در کوچه و خیابان است؟!

 

خانم دکتر فهمید....

فرستاد مشاوره...

 

برای من فیلم بازی نکنید ‌...

جلوی پدرم اشک تمساح نریزید...

 

خانم دکتر منافق است...

منافق

 

خداوند آن شاالله...

آن دنیا در دادگاه الهی...

سیرت ها را آشکار می کند ...

 

اینکه برای خودمان قدم می زنیم..

یا برای خدا..

 

در خواستگاری اسفند هم...

خواستگار می گوید..

یا با ما باش...

یا منزوی...

 

من هم نماز جمعه و راهپیمایی و حرم را انتخاب کردم...

شما منزوی باش...

 

یاحق 

 

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۰۳/۰۱
معرفت جو