مشهد

بسم الله الرحمن الرحیم

 

سلام علیکم

 

من دختر امام رضا علیه السلام ام...

هر ماه سوره توبه و انفال را می خوانم تا منافق نباشم..

 

من اگر استاد مومن داشتم...

خیلی بهتر از عمرم استفاده می کردم..

 

پنج شنبه ظهر بعد از پیاده روی..

یکدفعه امام رضا علیه السلام در صحن و سرای بهشت مشهد..

به پیشواز آمدند..

البته در راه بازگشت کلا به پیش واز آمدند..

 

از خیابان نمی توانم بگذرم..

چون مغزم جلوی ماشین ها قفل می کند..

و خیلی راحت وسط خیابان می ایستد..

مثل مجسمه..

 

سر سجاده ..

می گویم می خواهم دکتری بگیرم..

روح ام به امام رضا علیه السلام می گوید می خواهم شما پدرم باشید..

البته پدر خودم را خیلی دوست دارم..

ولی حال معنوی است..

 

امام رضا علیه السلام استقبال می کنند..

می گویم دکتری می خواهم...

می گویند باید بیایی پیش من..

این گونه نشاط معنوی بیشتر است..

 

گویی یکی را باید انتخاب کرد...

یا پدری امام رضا علیه السلام را..

یا دکتری را..

و من با گریه امام رضا علیه السلام را انتخاب کردم..

 

ولی خیلی از این انتخاب خوشحالم...

پروژه من پروژه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است...

 

خودش یک صحنه و سرا و بهشتی است...

ولی مانع سر راه است..

 

مانع اش خانم دکتر است....

مانع اش کادر پژوهشی دانشکده است...

 

مانع اش ....

امام رضا علیه السلام دیگر صلاح نمی داند عزت ام شکسته شود..

و نامحرم بی ناموس بگوید دختر خوشگل من..

فردا تولد حضرت عباس علیه السلام است..

 

امیدوارم تمام اجنه و انس های نامحرم که به خانم ها فکر می کنند..

به برکت تولد حضرت عباس علیه السلام..

دست شان از مملکت من کوتاه شود..

 

آدم وقتی می خواهد بمیرد..

باید باقیات الصالحات داشته باشد..

برخی ها به فکر باقیات الصالحات خودشان هستند..

 

ولی به فکر بقیه نیستند..

 

برخی ها کار زیاد می کنند..

ولی با بی تقوایی..

 

گاهی نجات یک انسان..

نجات یک جهان است...

 

باتشکر

یاحق