معتکف

بسم الله

یه مدت می خواییم بریم در درونی ترین لایه وجودی مون معتکف شیم

این دفعه که باز از صافی وجودی مون آب رد کردیم

متوجه شدیم هنوز کلی قراضات درونی داریم

و سرعت آب کم هست و باید پاک شیم . . . .

تازگی ها صفحه زندگی مون رو زود به زود ورق می زنیم

و زود به زود می فهمیم خط های سیاه دفتر چی بوده

و هنوز فرشته ها با خودشون نامه عمل رو بالا نبردن

از دست شون می گیریم و می خونیم

تازه می فهمم چه همه خیال اشتباه می کردیم

چه همه به ظاهر خوبی و در باطن بدی می کردیم

چه همه حواس مون به خانواده گرامی نبوده و به گمان خوب جفا می کردیم

چه همه حواس مون به درس و مشق و اساتید نبوده و بیت المال رو الکی خرج می کردیم

چه همه از نظر اخلاقی به حوزه تعهد داشتیم ولی سر کلاس ها نمی رفتیم و امتحان نمی دادیم

به عبارتی اصلا بنده ی خدا نبودیم

و اصلا تقوا نداشتیم

و به خیال خودمون کل این مدت حواس مون به خدا بوده 

و تازه فهمیدیم چه خیال خامی . . . 

ما کجا و شهادت کجا . . . 

همین که خدا از روی مملکت خودش حذف مون نکرده جای شکر داره 

تازگی ها بدجوری حس نادونی و نفهم بودن به مون دست داده

باز خوب بعد از 20 سال تازه داریم این چیزا رو می فهمیم

بازم جای شکر داره

خدایا شکر

و من الله توفیق

یاحق