دین و سیاست
بسم الله
قافله عشق آمد، تا هنگام نماز صبح به "بیضه" رسید.
که منزل گاهی است میان "عذیب الهجانات" و "واقصه"
حر بن یزید نیز با سپاهش . .
عجبا آنان نماز را با امام به جماعت می گزارند!
اگر او را در نماز به مقتدایی پذیرفته اند،
پس دیگر چه داعیه ای بر جای می ماند؟
راوی: اگر کسی بینگارد که جدایی دین از سیاست تفکری است خاص این عصر، در اشتباه است.
بیایید و ببینید که این جا نیز، نیم قرنی پس از حج الوداع
همان انگار باطل حاکم است
حکام جور را در همه ی طول تاریخ چاره ای نیست جز آن که داعیه دار این اندیشه باشند،
اگر نه، مردم فطرتا پیشوایان دین را به حکومت می پذیرند و حق هم همین هست.
اما در این جا نکته ی ظریف دیگری نیز هست؛
ظاهر دین، منفک از حقیقت آن
هرگز ابا ندارد که با کفر و شرک جمع شود
و اصلا وقتی که دین از باطن خویش جدا شود
لاجرم به راهی این چنین خواهد رفت.
پی نوشت: بخشی از کتاب فتح خون نوشته سید مرتضی آوینی