پرواز گل
ههه . .. امروز یه رفیق یه گل بهمون داد . . .
ولی می خوام فلسفه ی رفتار با گل رو بگم . . .
می دونید اگه بخواییم یه گل رو برای روزگار مدید حفظش کنیم
باید برعکس از یه جا آویزونش کنیم و خشکش کنیم . . .
اگه بخوام قیداروار بنویسم . . .
اگه دیدی روزگار برعکس از یه جا آویزونت کرده و داره خشکت می کنه . . .
بدون تف به ریا تو گلی و می خواد برای یه عالمه وقت براش گل باشی . . .
چون دوست داره و دوست داره تو گل بمونی و پر پر نشی آویزونت کرده و داره خشکت می کنه . . .
نمی دونم این که ما با یه گلی که یه روزی بالاخره می یاست از خاک جدا شه و برسه بدست ما
آیا این حرکت باهاش درسته یا نه؟
آیا باید بهش آب بدیم و بذاریم خاصیت گل بودنش رو حفظ کنه، سیر و حیات طبیعیش رو داشته باشه و یا نه
از همون اول برای همیشگی شدنش خشکش کنیم؟ . . .
اصلا گل پرپر بالاخره عاقبتش چی می شه؟. . . .
یعنی هیچ جور دیگه ای نمی شه باهاش رفتار کرد؟ . . .
می دونید همیشه ته دلم احساس می کنم گل خشک شده کنار دیوار
مثه پرنده ی زنده ی تویه قفس می مونه
ولی فرقش اینه که پرنده اگه آزاد بشه تو طبیعتش زنده بودن و پرواز کردنه
ولی گل تو طبیعتش پرپر شدن و مردن . . .
فک کنم گلای وحشی که تو دشت و صحران آخرش که پرپر می شن
باد هر دفعه ای که می وزه یه گلبرگش رو به پرواز در می یاره و با خودش می بره . . .
ولی اینکه به کجا می بره رو نمی دونم . . . .
کلا خیلی از سیرها تو دنیا مثه زندگی گله . . .
یعنی یه سری آدم موفق وجود دارن
که یه دفعه شکوفا می شن
و اگه بخوای هی از شکوفایی شون بگی
تهش پرپر می شن . . .
یکی از راهاش شاید همین برعکس کردن و خشک کردنشون باشه . . .
چقدر خوبه گل کاکتوس هیچ وقت پرپر نمی شه . . . .اونم یه گله واسه خودش . . .
این گل موجود جالبیه . . .
خشک کردنش یه داستان داره
پرپر شدن و موندش هم یه داستان . . . .
ولی اینکه خدا به کدوم راضیه رو فک کنم
به این که باد بیاد و یکی یکی گل برگاش رو با خودش به سرزمین ناآشنا ببره . . .
ولی باز خدا علیمه
ما که گل خودمون رو طبق سفارش رفیق نگه می داریم
ولی فعلا تو آب
بعدا هم قرار نیست آویزونش کنیم و خشک
نگهش می دارم ولی راه درست نگه داشتنش رو کشف می کنم ان شاء الله . . . .
تهش اینه که گلبرگاش مهمون همیشگی سجاده ی جانمازمون شن البته باز هم ان شاء الله :) . . .
یه چیزی هم درباره ی ادبیات نوشتنمون فهمیدم
و اون اینه که خیلی سرد می نویسم خیلی
اصلا گرما و حرارت تو نوشته هام نیست
آخه یکی که یه قلب گرم و تپنده داشته باشه می تونه گرم بنویسه و موندنی
ولی نوشته های ما مثه نسیم سردی می مونه که گذری روح آدما رو سرد می کنه و می لرزونه و میره . . .
واسه همین هم هیچ وقت هیچ وقت موندگار نیست
خلاصه اینکه فهمیدیم جزء نویسنده های خونسردیم
و البتبع باید خواب زمستونی داشته باشیم :)
تازگی ها خیلی خوابمون می یاد خیلی . . .
فک کنم تو خونه ی خدا همش بخوابم . . .
راستی دلم برای خونمون یه ذره شده . . .
ولی آدم یا خونه ی خدا رو می خواد یا خونه ی خودش . . .
امید است که تو اعتکاف این دو تا یکی شن . . .
خدایا شکرت
در پناه حق