نونوا
عزیزم بچه که بودم (نه از لحاظ سنی :) ) همیشه با خودم فک می کردم خدا که این همه بنده هاش رو آزمایش می کنه
خودش همیشه بیرون ماجراست و نمی فهمه بنده هاش چه قدر اذیت می شن .. .
امروز که رفتم نونوایی دیدم شاطر بنده خدا روی میز جلوش گوله های خمیر بود
و خودش کنار تنور بود و از سر و روش عرق می ریخت و با پختن هر نونی اون هم گرماش رو حس می کرد . . . .
اون می دونست برای پخته شدن خمیر نون، خمیر باید گرم شه و بپزه . . . .
ولی این شکلی نبود که خودش اون گرما رو حس نکنه . . . .
شاید نون یه بار فقط تو تنور می رفت ولی نونوا همیشه پای تنور بود . . .
این اصلا اصلا مثال خوبی نیست ولی خدا اگه به خاطر سوختن ما ناراحت نمی شد
این قدر سوره ی توبه رو با ناراحتی نمی گفت . . .
البته ناراحتی خدا فرق می کنه با این جنس ناراحتی ما . . . .
البته واقعا نمی دونم . . .
فقط و فقط می دونم که خدا خیلی مهربونه خیلی و خیلی دلش برای ما می سوزه خیلی . . .