آغاز سفری نو
بسم الله الرحمن الرحیم
حال دیگر باید در چشمه ی وجود، روی و روح خود را غسل دهی تا تار و پودت از هم گسسته شود و حل شوی در آب . . .
و جریان یابی در زمین تا شاید به دریا رسی و بخار شوی و سر به کوی دوست بری . . .
حال دیگر باز هم مسأله، مسأله ای دیگر است. . .
حال دیگر سفری در پیش است و این سفر فرق می کند با تمام سفرهای پیشین . . .
در این سفر، خود را باید بگذاری و بروی . . .
این سفر، سفر از خود گذشتن است . . .
هجرتی است از کسره به فتحه . . .
اسباب سفر آماده شده و گاه گاه رفتن است . . .
می دانم سخت است. . . گذر از خود سخت ترین چیز است . . . حال دیگر حتی هم دمت خودت هم نیستی . . .
حال دیگر خودت هم معنایی نخواهی داشت . . .
امکان بازگشت هم دیگر وجودی ندارد چراکه راه یک طرفه است رو به سوی کوی دوست . . .
حال که صاحب خانه به خانه آمده و با تمام عظمتش، کوچک خانه ی تو را برگزیده . . .
رسم مهمان نوازی این است که دل دهی به صاحب خانه . . .
حال دیگر ابعاد خانه ات، تار و پود دیوارهایش باید از هم بگسلد تا وسعت یابی و بزرگ و بزرگ تر شوی . . .
تا صاحب خانه نرنجد از کوچکی خانه ات و بزرگی خود . . .
بگذر عزیز من، از خود بگذر و برای این گذشتن هم استعانت از صاحب خانه را از یاد مبر . . .
آعازی سفری نو در پیش است . . .
کاروان آهنگ رفتن کرده . . .
هم رهان بسم الله