تفسیر محبت

سنگ نوشته

تفسیر محبت

سنگ نوشته

مشخصات بلاگ

الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا

آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب

یک کف خاک

دوشنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۱، ۱۱:۲۴ ق.ظ

کردگارا می ترسم از روزی که جسمم در آغوش خاک مأمن گزیند و روحم به نظاره ی تدفین جسمم بر بالای سر آن قیام کرده باشد و دو ملک به انتظار آخرین دست های خاکی باشند که جسمم را از صحنه ی روزگار محو می کند.

کردگارا می ترسم از آن که روحم آن روز سرشار از افسوس باشد که با این جسم خاکی چه می توانست بکند و نکرد و چه نمی بایست بکند و کرد.

کردگارا می ترسم  از روزی که روحم دلی نداشته باشد که بشکند، چشمی نداشته باشد که بگرید ولی تمام وجودش غصه باشد ولی اسباب ابرازش را نداشته باشد و در خودش محو شود.

کردگارا دیشب فاصله ام تا خاک بسیار اندک بود.

کردگارا به یاد بیابانی افتادم که سراسر دشتش سرد بود، تاریک بود و تنها گرمایش را از دل هایی پاک به ارث می برد. کردگارا آن شب پاکان روزگارت خیمه بر پا کرده بودند در وسط بیابان و گرگان درنده از نور وجود آن ها می ترسیدند و زین رو در فاصله ای دور، خیمه را احاطه کرده بودند.

کردگارا سکوت دشت بسیار عمیق شد.

و هیچ کس نمی داند در دشت چه گذشت.

کردگارا یزیدیان با خود چه فکر می کردند آن ها نمی دانستند که هر کدام از این طفلان پاک برای خود اسماعیلی است و چشمه ی زمزم از وجود ایشان نشئت می گیرد.

نمی دانستند که آسمان اگر خدا بخواهد برایشان دریا می سازد تا در کشتی نوح فرود آیند.

کردگارا . . .

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۱۱/۰۹
معرفت جو