غیبت از پنجره ای دیگر
تو سوره ی نمل که رفتنی داشتم می خوندم خیلی باحال بود هدهد می یاد با کلی آب و تاب درباره ی ملکه صبا یا شایدم سبا حرف می زنه می گه من نمی دونم اینا چه جور کافر شدن و مگه نمی بینن خدا هست و خلاصه هر چی دلش می خواد می گه، اون وقت حضرت سلیمان (ع) خیلی شیک نه حرفش را تأیید می کنه نه چیزی فقط می گه " سننظر اصدقت ام کنت من الکاذبین" یعنی صبر می کنیم تا ببینیم راست می گی یا دروغ" یعنی باید در مورد حرف شما تحقیق بشه هدهد خان، همین جوری حرفت را قبول ندارم هرچند که خوب می شناسمت اصلا هم مهم نیست تو چه قدر بهم نزدیکی.
جالب ترش اینه که خود هدهد را می فرسته دنبال شناخت ملکه سبا یا همون صبا تا خودش بره و بفهمه نه اون قدرا هم که فکر می کرده ملکه نادون نیست و اهل فکره.
به خاطر دل کودکمون از ادامه سخن چشم می پوشیم و زبان به کام می گیریم.
قیدار خیلی خیلی قشنگه ما هم خوندیم :) ان شاالله بعدا جملات قشنگش را می نویسیم.