می دونید چیه امروز سر کلاس زنجیره عرضه داشتیم با خودمون فک می کردیم که یه زنجیره ساده کلی فکر می خواد و اصول داره و . . .
کلا مدیریتش خیلی پیچیده و سخته . . .
البته به زبون علمی . . .
فکر کنید قرار باشه از یه خیابون رد شید اون وقت چشمتون این چشم که خدا داده نباشه یعنی قرار باشه به خاطر رد شدن فاصله ی بین ماشین و خودتون را تخمین بزنید سرعت اون را حدس بزنید طول خیابون را حساب کنید اون وقت سرعت خودتون را محاسبه کنید، سرعت نسبی خودتون و ماشین را حساب کنید تازه بعد از کل این محاسبات نتیجه بگیرید که حالا میشه از خیابون رد شد یا نه . اگر بیش از یه ماشین هم تو خیابون باشه که کار سخت تر هم میشه . . . .
اون وقت خدا این محاسبات را در یک چشم به هم زدن یا مدت کمتری برای ما می کنه و ما به صرف دیدن ماشین و خیابون می فهمیم باید رد شیم یا نه . . . .یعنی خدا بهمون چشمی داده که این محاسبات را راحت می کنه و ما اصلا فکر هم نمی کنیم . . .
گاهی می گم اگر برای کارهای دیگه مثلا همین مدیریت زنجیره عرضه یه همچین چشمی داشتیم دنیا چی می شد، آخه اصلش هم وجود همچین چشمیه یعنی همون علم لدنی و ما همچنان مشتاقیم بدونیم راه حصولش چیه . . . .
یکی از دوستامون چشماش را لیزر کرده دیگه عینک نمی زنه شماره چشمشون هم بالا بود یعنی میشه یه وقت بشه که ما هم چشم دلمون را خدا لیزر کنه و مجبور نباشیم عینک بزنیم . . .
توی یه خطبه از نهج البلاغه مطالب قشنگی بود . . . .البته نهج البلاغه همش عالیه . . .
طاعت و بندگی خدا را پوشش جان خویش سازید نه جامه ی پیکر خود، و در عمق جان فرمانبردار حق باشید نه فقط در ظاهر.
هر کس به دامن تقوا چنگ زند سختی هایی که بدو نزدیک گشته از وی دور گردد، اموری که بر کام وی تلخ گردیده شیرین شود، امواج فتنه هایی که گرداگردش را فرا گرفته از او فاصله گیرد، دشواری هایی که وی را به رنج انداخته برایش اسان شود، ابر کرامت که از بارش ایستاده بود بر وی ببارد، توسن رحمت که از وی رمیده بود به او روی آورد، چشمه سار نعمت که خشک گشته بود برایش روان گردد، و آسمان برکت که قطره قطره باریده بود سیل آسا ببارد. (قسمتی از خطبه 198)
جالبه کامیون وقتی از کنار ماشین سبک یا آدم می گذره تا وقتی می گذره آدم می فهمه ولی تکون شدید نمی خوره ولی وقتی گذشت، رد شد، تازه بادش آدم را شدید تکون می ده. . . .
گاهی شاید یه کار خیلی بد بزرگ بکنی یا یه کار خوب خیلی بزرگ بکنی شاید نباید انتظار داشته باشی که در همون حین انجام دادن خودت و دلت یه تکون بزرگ بخوری نه! شاید باید منتظر اثرش باشی که بعدا قراره تو را یه تکون عظیم بده . . . .
ما همچنان بعد از دیدار رهبری و خاطرات اون روز داریم تکون عظیم می خوریم . . . . (البته بماند که توفیق اون دیدار بر می گرده به ماجرای ما و یک دوست و یک خونواده و یک امتحان . . . )